Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conspicuious consumption
U
بکار برده شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reflex
U
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflexes
U
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
mask
U
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks
U
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
carnet
U
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
dense binary code
U
کدی که تمام حالتهای ممکن الگوی دودوئی در ان بکار برده میشود
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
ebcdic
U
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
fet
U
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
newton raphson
U
اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
pareto criterion
U
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
photoresist
U
فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
primary products
U
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
reentrant
U
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
Other Matches
villain
U
برده
serf
U
برده
bondman
U
برده
bondservant
U
برده
bondsman
U
برده
male salve
U
برده
wrapt
U
برده
villains
U
برده
slaves
U
برده
slaved
U
برده
slaving
U
برده
slave
U
برده
serfs
U
برده
enslaving
U
برده کردن
enslave
U
برده کردن
slaver
U
تاجر برده
slaver
U
برده فروش
slaveholding
U
برده داری
slavery
U
برده داری
slaveholding
U
مالکیت برده
slaveholder
U
برده دار
above
U
نام برده
slave merchant
U
برده فروش
slave computer
U
کامپیوتر برده
overwrought
U
کار برده
slave trade
U
برده فروشی
enslaves
U
برده کردن
abrogates
U
از میان برده
named
U
نام برده
abrogate
U
از میان برده
slaveholder
U
صاحب برده
allottee
U
سهم برده
escaped slave
U
برده فراری
enslaved
U
برده کردن
mameluke
U
برده بنده
manumission
U
ازادی برده
dealing in slaves
U
برده فروشی
master slave
U
ارباب و برده
master slave system
U
سیستم ارباب و برده
above named
U
نام برده شده
bond servant
U
برده بدون مزدواجرت
emancipation
U
ازاد کردن برده
manumission
U
ازاد کردن برده
To emancipate a slave.
U
برده ای را آزاد کردن
proslavery
U
طرفداری از برده فروشی
echeloned displacement
U
تغییرموضع رده برده
setting free
U
ازاد کردن برده
rapt
U
برده شده مجذوب
slave mode
U
حالت پیرو یا برده
named here under
U
نام برده درزیر
lastmentioned
U
اخر از همه نام برده
prize poem
U
شعری که جایزه برده است
echeloned displacement
U
تغییر مکان رده برده
holandric
U
منحصرا از طرف پدر ارث برده
This letter has been tampered with .
U
در این نامه دست برده شده
His name is never mentioned anywhere .
U
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
love set
U
بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
truck trailer
U
ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
he took her in to dinner
U
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
My legs fell asleep
[are numb]
.
U
ساق پاهایم خوابشان برده
[سر شده اند]
.
aposteriori
U
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
hologynic
U
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
paroli
U
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
slave drivers
U
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver
U
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
in tow
<idiom>
U
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
latifundium
U
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
built up frog
U
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
roman a clef
U
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
telescopic chimney
U
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
bar winding
U
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
beansprout
U
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
leviathan
U
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
leviathans
U
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
beansprouts
U
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
liberty party
U
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
bed plate
U
پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
flowcharting symbol
U
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
serfs
U
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf
U
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
good riddance to bad rubbish
<idiom>
U
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
dictatorship
U
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships
U
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
black wash
U
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
he is of no service to us
U
بکار ما نمیخورد
serves
U
بکار رفتن
served
U
بکار رفتن
serve
U
بکار رفتن
put forth
U
بکار بردن
utilizes
U
بکار زدن
utilizing
U
بکار زدن
applied
U
بکار بردنی
utilises
U
بکار زدن
utilising
U
بکار زدن
utilised
U
بکار زدن
get down to work
U
بکار پرداختن
actuator
U
بکار اندازنده
utilize
U
بکار زدن
actuation
U
بکار اندازی
handle
U
بکار بردن
busy in
U
دست بکار
activation
U
بکار واداری
busy at
U
دست بکار
abused
U
بد بکار بردن
abuses
U
بد بکار بردن
abusing
U
بد بکار بردن
practical
U
بکار خور
practicals
U
بکار خور
abuse
U
بد بکار بردن
users
U
بکار برنده
handles
U
بکار بردن
investiture with an office
U
برگماری بکار
bleach
U
بکار رود
bleached
U
بکار رود
bleaches
U
بکار رود
actuate
U
بکار انداختن
actuate
بکار انداختن
user
U
بکار برنده
misemploy
U
بد بکار بردن
commodious
U
بکار خور
suitable
<adj.>
U
بکار بردنی
useable
U
بکار بردنی
knowledgeable
U
وارد بکار
useful
<adj.>
U
بکار بردنی
turn to
U
بکار پرداختن
to tackle to
U
بکار چسبیدن
utilisable
[British]
<adj.>
U
بکار بردنی
utilizable
<adj.>
U
بکار بردنی
applicable
<adj.>
U
بکار بردنی
applies
U
بکار بردن
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
applying
U
بکار بردن
To put ones shoulder to the wheel.
U
تن بکار دادن
apply
U
بکار بردن
wage income
U
درامدمربوط بکار
utilizer
U
بکار برنده
usable
<adj.>
U
بکار بردنی
to make use of
U
بکار بردن
to come into operation
U
بکار افتادن
call forth
U
بکار انداختن
exploits
U
:بکار انداختن
exploit
U
:بکار انداختن
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
to put forth
U
بکار بردن
to put in motion
U
بکار انداختن
subornation
U
اغواء بکار بد
exploiting
U
:بکار انداختن
answer
U
بکار امدن بکاررفتن
to begin upon
U
دست بکار...شدن
to start a motor
U
موتوری را بکار انداختن
answered
U
بکار امدن بکاررفتن
get to work
U
دست بکار زدن
avocational
U
وابسته بکار فرعی
full time
U
زمان اشتغال بکار
first order predicate logic
U
PROLO بکار می رود
answers
U
بکار امدن بکاررفتن
multilaunching
U
اغاز بکار چندتایی
misapply
U
بیموقع بکار بردن
answering
U
بکار امدن بکاررفتن
busied
U
دست بکار شلوغ
busier
U
دست بکار شلوغ
busies
U
دست بکار شلوغ
busying
U
دست بکار شلوغ
committing
U
بکار بردن نیروها
dday
U
اولین روزاغاز بکار
lever watch
U
شیوه بکار بردن
manoeuver
U
تدبیر بکار بردن
impressment
U
بکار اجباری گماری
play upon words
U
جناس بکار بردن
he used violence
U
زور بکار برد
busy
U
دست بکار شلوغ
do up
U
شروع بکار کردن
operational
U
قابل بکار انداختن
busiest
U
دست بکار شلوغ
To set to work. To get cracking.
U
دست بکار شدن
parachuted
U
پاراشوت بکار بردن
shoehorns
U
پاشنه کش بکار بردن
set up
U
اماده بکار استقرار
commit
U
بکار بردن نیروها
set to work
U
دست بکار زدن
serviceability
U
بکار خوری بدردخوری
shoehorn
U
پاشنه کش بکار بردن
to set to
U
دست بکار شدن
parachuting
U
پاراشوت بکار بردن
parachutes
U
پاراشوت بکار بردن
to set to work
U
بکار وا داشتن یا انداختن
parachute
U
پاراشوت بکار بردن
finesse
U
زیرکی بکار بردن
procrustean
U
بزور بکار وادارنده
wield
U
خوب بکار بردن
wielded
U
خوب بکار بردن
wielding
U
خوب بکار بردن
wields
U
خوب بکار بردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com