English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
by depty U بوسیله نماینده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
Other Matches
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
deputies U نماینده
deputy U نماینده
delegate U نماینده
delegated U نماینده
delegates U نماینده
indicator U نماینده
doer U نماینده
doers U نماینده
representative U نماینده
representatives U نماینده
delegating U نماینده
dept U نماینده
attorney U نماینده
attorneys U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
mercantile agent U نماینده
deligate U نماینده
proctor U نماینده
indicant U نماینده
proxy U نماینده
depts U نماینده
representatives U نماینده ها
delegates U نماینده ها
agent U نماینده
agents U نماینده
indicatory U نماینده
agencies U نماینده
agency U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
pathognomic U نماینده ناخوشی
deputies U وکیل نماینده
law agent U نماینده قضایی
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
consular agent U نماینده کنسولی
representative elements U عناصر نماینده
parliamentarian U نماینده مبرز
opostolic delegate U نماینده پاپ
represent U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
represents U نماینده بودن
deputations U نماینده نمایندگی
representations U تمثال نماینده
insurance agent U نماینده بیمه
representation U تمثال نماینده
expessive U حاکی نماینده
sole agent U نماینده انحصاری
internunico U نماینده پاپ
check indicator U نماینده مقابله
deputy U وکیل نماینده
marker ship U کشتی نماینده
jack and gill U دونامه نماینده ........
parliamentarians U نماینده مبرز
law agent U نماینده حقوقی
priority indicator U نماینده اولویت
assignee U نماینده مامور
walking delegate U نماینده سیار
legates U نماینده پاپ
permanent deligate U نماینده دایمی
legate U نماینده پاپ
envoys U مامور نماینده
envoy U مامور نماینده
sales representative U نماینده فروش
sales agent U نماینده فروش
pathognomomical U نماینده ناخوشی
deputation U نماینده نمایندگی
Member of Parliament U نماینده مجلس
customs agent U نماینده گمرکی
envoi U مامور نماینده
overseas agent U نماینده خارجی
election U انتخاب نماینده
stack indicator U نماینده پشته
Members of Parliament U نماینده مجلس
ho stands for water U نماینده اب است O2H
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
factors U حق العمل کار نماینده
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
factor U حق العمل کار نماینده
sole agent U نماینده منحصر بفرد
sole representative U نماینده منحصر بفرد
polyphonic U نماینده چندین صدا
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
polyphonous U نماینده چندین صدا
exponents U شرح دهنده نماینده
exponent U شرح دهنده نماینده
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
home service agent U نماینده فروش داخلی
guidon U پرچم نماینده واحد
regent U نماینده پادشاه رئیس
regents U نماینده پادشاه رئیس
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
legates U نماینده پاپ حاکم
legate U نماینده پاپ حاکم
senator U نماینده مجلس سنا
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
full length U نماینده تمام قدانسان
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
senators U نماینده مجلس سنا
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
to act for somebody U نماینده کسی بودن
officially represented U دارای نماینده رسمی
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
roundhead U نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
wherewithal U که بوسیله ان
per U بوسیله
via U بوسیله
of U بوسیله
at the hand of U بوسیله
whereby U که بوسیله ان
with U بوسیله
by dint of U بوسیله
perprep U بوسیله
thruogh the a of U بوسیله
by U بوسیله
by the instrumentality of U بوسیله
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
by wire U بوسیله تلگراف
hydrolysis U تجزیه بوسیله اب
by the f. U بوسیله لمس
municipally U بوسیله شهرداری
hydromancy U تفال بوسیله اب
electrically U بوسیله برق
per pais U بوسیله کشور
per pais U بوسیله مملکت
baptizes U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptising U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
leaching U تصفیه بوسیله شستشو
pour U تراوش بوسیله ریزش
poured U تراوش بوسیله ریزش
pouring U تراوش بوسیله ریزش
eluviation U انتقال بوسیله بادوباران
postage U حمل بوسیله پست
in propria persona U بوسیله خود شخص
aerotherapeutics U معالجه بوسیله هوا
baptised U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
diathermy U معالجه بوسیله حرارت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com