English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cup seal U بوبند کاسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water seal U بوبند اب
There are wheels within wheels . U کاسه ای زیر نیم کاسه است
calix U کاسه گل
cotyla U کاسه
messmate U هم کاسه
mazard U کاسه
bowls U کاسه
cupule U کاسه
pappus U کاسه گل
chalice U کاسه
chalices U کاسه
crania U کاسه سر
cranium U کاسه سر
craniums U کاسه سر
calyx U کاسه گل
calycle U کاسه گل
bowl کاسه
lump sums U یک کاسه
sockets U کاسه
in a lump sum U یک کاسه
socket کاسه
skull U کاسه سر
skulls U کاسه سر
lump sum U یک کاسه
drinking cup U کاسه
hard shell U کاسه دار
scutum U کاسه زانو
loricate U کاسه دار
scal U کاسه نمد
lickspittle U کاسه لیس
porringer U کاسه اش خوری
parasitism U کاسه لیسی
oil seal U کاسه نمد
kneepan U کاسه زانو
knee cap U کاسه زانو
knee pan U کاسه زانو
kegler U کاسه ساز
sealings U کاسه نمدها
puppet U کاسه لیس
cat's paw U کاسه لیس
doormat U کاسه لیس
stooge U کاسه لیس
arse-licker U کاسه لیس
ass-kisser [American E] U کاسه لیس
kiss-ass [American E] U کاسه لیس
minion U کاسه لیس
lickspittle U کاسه لیس
fawner U کاسه لیس
stuffing box U کاسه نمد
turtleback U کاسه پشت
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> U کاسه از آش گرمتر.
yes-man U کاسه لیس
bootlicker U کاسه لیس
suck-up U کاسه لیس
brown-noser U کاسه لیس
toady U کاسه لیس
eyehole U کاسه چشم
bowl U کاسه رهنما
dipper stick U کاسه بیل
sockets U کاسه بندگاه
craniography U شرح کاسه سر
cranial nerve U عصب کاسه سر
brainpan U کاسه مغز
seal U کاسه نمد
corolla U جام گل کاسه گل
kneecap U کاسه زانو
seals U کاسه نمد
patellae U کاسه زانو
patella U کاسه زانو
socket کاسه بندگاه
bowls U کاسه رهنما
eager beaver U کاسه گرم تر از اش
glene U کاسه چشم
eye sockets U کاسه چشم
ball bearing U کاسه ساچمه
glene U کاسه مفصل
husks U غلاف یا کاسه گل
ball bearings U کاسه ساچمه
socket کاسه چشم
eye socket کاسه چشم
husk U غلاف یا کاسه گل
flower cup U غلاف کاسه گل
kneecaps U کاسه زانو
They put the blane on him . he was the scapegoat. U کاسه کوزه ها سر اوشکست
stifle bone U کاسه زانوی اسب
suborbital U زیر کاسه چشمی
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
toadyism U مداهنه کاسه لیسی
calipash U کاسه لاک پشت
sound bow U کاسه زنگ اخبار
carapace U کاسه سنگ پشت
sockets U سرپیچ کاسه چشم
labyrinth seal U کاسه نمد لایبرنت
patellar U مانند کاسه زانو
patellate U مانند کاسه زانو
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
housemaid's knee U اماس کاسه زانو
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
drinking vessel U فرف ابخوری کاسه
hardshell U کاسه دار سخت
porringer U کلاه کاسه مانند
incomplete flower U گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
inferior ovary U تخم دان پایین تر از کاسه
testudinate U مانند کاسه سنگ پشت
infraorbital U واقع در زیر کاسه چشم
inferior calyx U کاسه پایین تر از تخم دان
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . U کاسه گدایی دست گرفتن
calipee U کاسه زیرین لاک پشت
To go round hat in hand . U کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience is exhausted ( worn out ) . U کاسه صبرم لبریز شده
postorbital U واقع در پشت کاسه چشم
supra orbital U واقع دربالای کاسه چشم
sycophancy U مفت خوری کاسه لیسی
testudinarious U مانند کاسه سنگ پشت
testudineous U مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels U زیرکاسه نیم کاسه است
toady U کاسه لیس مداهنه کردن
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
My patience has run out (is exhausted). U کاسه صبرم لبریز است
guard U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding U کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
More Catholic than the Pope . U کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
corona borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
calipash U قسمت بالای کاسه لاک پشت
coronae borealis U کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori U کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
there is something in the wind U کاسهای زیر نیم کاسه است
belljar U نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether . U کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
shell U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling U صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform U مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal U کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones U شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
leather back U لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
calyx U طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
To sponge on some one . U کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
glenoid fossa or cavity U گودی مفصل کاسه مفصل
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> U همان آش است و همان کاسه .
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com