Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to do homage to somebody
U
به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody
U
به کسی ادای احترام کردن
to render homage to somebody
U
به کسی ادای احترام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to do homage
U
ادای احترام کردن
to pay homage
U
ادای احترام کردن
to render homage
U
ادای احترام کردن
Other Matches
homage
U
ادای احترام
side honors
U
مراسم ادای احترام در میزپاس
gun salute
U
سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
salvo
U
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes
U
شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
bushwhack
U
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
to hold in respect
U
احترام کردن
honored
U
احترام کردن به
honours
U
احترام کردن به
honouring
U
احترام کردن به
honoured
U
احترام کردن به
honour
U
احترام کردن به
honoring
U
احترام کردن به
honors
U
احترام کردن به
honor
U
احترام کردن به
violate
U
هتک احترام کردن
violated
U
هتک احترام کردن
venerating
U
ستایش و احترام کردن
venerate
U
ستایش و احترام کردن
violates
U
هتک احترام کردن
venerates
U
ستایش و احترام کردن
venerated
U
ستایش و احترام کردن
acquitting
U
ادای
acquit
U
ادای
acquits
U
ادای
redemption of a loan
U
ادای دین
mannishness
U
ادای مردانه
d. of a speech
U
ادای نطق
the d. of duty
U
ادای وفیفه
mannishly
U
با ادای مردانه
pronunciations
U
ادای سخن
pronunciation
U
ادای سخن
alimony suit
U
ادای نفقه
[حقوق]
take off
U
ادای کسی را دراوردن
mutton dressed as lamb
U
ادای جوانترها را درآوردن
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
tendered
U
پیشنهاد ادای دین
tenderest
U
پیشنهاد ادای دین
tender
U
پیشنهاد ادای دین
tendering
U
پیشنهاد ادای دین
labialization
U
ادای اصوات بصورت شفوی
gutturalize
U
ادای اصوات بصورت گلویی
plea of tender
U
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
tendering
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
voir dire
U
سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
greeting
U
احترام
reverently
U
با احترام
reverence
U
احترام
ennoblement
U
احترام
worshipless
U
بی احترام
obeisances
U
احترام
greetings
U
احترام
curtsies
U
احترام
obeisance
U
احترام
curtsying
U
احترام
regard
U
احترام
regarded
U
احترام
regards
U
احترام
revered
U
احترام
tributes
U
احترام
reveres
U
احترام
tribute
U
احترام
revere
U
احترام
disrespectable
U
بی احترام
respectability
U
احترام
respectfulness
U
احترام
reverentially
U
با احترام
revering
U
احترام
curtsy
U
احترام
honourableness
U
احترام
honor
U
احترام
curtsied
U
احترام
curtseying
U
احترام
curtsey
U
احترام
respect
U
مراجعه احترام
irreverence
U
عدم احترام
worshipful
U
شایسته احترام
reverence
U
احترام گذاردن
veneration
U
احترام نیایش
respect
U
احترام گذاشتن به
look up to
<idiom>
U
احترام گذاشتن به
salute
U
احترام نظامی
to hold in respect
U
احترام گزاردن به
As a mark of respect ( esteem) .
U
بعلامت احترام
in deference to
U
به پاس احترام
saluting
U
احترام نظامی
to the color
U
شیپور احترام
saluting
U
احترام گذاشتن
self esteem
U
احترام بنفس
self respect
U
احترام بخود
irrespective
U
احترام نگذار
salutes
U
احترام گذاشتن
salutes
U
احترام نظامی
saluted
U
احترام نظامی
greeting
U
احترام کننده
hand salute
U
احترام با دست
venerableness
U
احترام ارجمندی
venerability
U
احترام ارجمندی
salute
U
احترام گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
deference
U
تمکین احترام
respectful
U
پر احترام ابرومند
respectable
U
قابل احترام
greetings
U
احترام کننده
guard of honor
U
گارد احترام
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
deferential
U
از روی احترام
venerator
U
احترام کننده
respects
U
مراجعه احترام
respects
U
احترام گذاشتن به
to look up
U
احترام گذرادن
piping the side
U
احترام با سوت
revering
U
احترام گذارندن حرمت
national salute
U
احترام به پرچم ملی
respect
[for somebody or something]
U
احترام
[به کسی یا چیزی]
respectfulness
U
رعایت احترام وادب
venerable
U
قابل احترام ارجمند
revere
U
احترام گذارندن حرمت
interment flag
U
پرچم احترام شهدا
respects
U
احترام محترم شمردن
pipe the side
U
تجمع گارد احترام
officer of the guard
U
افسر گارد احترام
reveres
U
احترام گذارندن حرمت
respect
U
احترام محترم شمردن
In deference to public opinion.
U
به احترام افکار عمومی
esteemed
U
فرد مورد احترام
estimably
U
بطور قابل احترام
to do make or pay obeisance to
U
بکسی احترام گزاردن
honorable
U
لایق احترام شرافتمندانه
to the color
U
شیپور احترام پرچم
revered
U
احترام گذارندن حرمت
pipe the side
U
فرمان تجمع گارد احترام
stand in awe of
<idiom>
U
احترام قائل شدن برای
deferring
U
تسلیم شدن احترام گذاردن
defer
U
تسلیم شدن احترام گذاردن
irreverend
U
ناشایسته برای احترام گذاری
time honored
U
مورد احترام بعلت قدمت
defers
U
تسلیم شدن احترام گذاردن
side boy
U
گارد احترام میز پاس
a person of high standing
U
آدمی بالا مقام
[پر احترام]
You must have respect for your promises.
U
باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must uphold ones dignity.
U
احترام هر کسی دست خودش است
Ferdowsi is held in the greatest respect.
U
فردوسی مورد احترام فراوان است
to hold somebody in esteem
U
برای کسی احترام قائل شدن
national salute
U
شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
minute gun
U
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
complimentary mourning
U
جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
attention to port
U
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
to hold somebody in respect
[to hold somebody in high regard ]
U
کسی را محترم داشتن
[احترام گذاشتن به کسی]
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
color salute
U
سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute
U
احترام با تفنگ سلام با تفنگ
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
saluted
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute
U
احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com