English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fancied U تفننی علاقه داشتن به
fancies U تفننی علاقه داشتن به
fanciest U تفننی علاقه داشتن به
fancy U تفننی علاقه داشتن به
fancying U تفننی علاقه داشتن به
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
earnest U سنگین علاقه شدید به چیزی
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
disinterest U بی علاقه کردن بی علاقه شدن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to have something U چیزی داشتن
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] U بر سر چیزی اختلاف داشتن
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
to havealiking for anything U ذوق چیزی را داشتن
To be used (accustomed) to something. U به چیزی عادت داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
to have experience in something U آزمودگی در چیزی داشتن
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
have something up one's sleeve <idiom> U چیزی سری نگه داشتن
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
stomachy U بی علاقه
uninterested U بی علاقه
unresponsive U بی علاقه
penchant U علاقه
affection U علاقه
interest U علاقه
tie U علاقه
fondness U علاقه
ties U علاقه
nonchalant U بی علاقه
interests U علاقه
interests U علاقه .
disinterested U : بی علاقه
interest U علاقه .
binds U علاقه
bind U علاقه
necrophagia U علاقه به اجساد
liking U ذوق علاقه
laceman U علاقه بند
focal point U علاقه - سرگرمی
disinterest U علاقه نداشتن
it is of interest to me U من در ان علاقه مندم
self concern U علاقه بنفس
interestedness U علاقه مندی
consuming U علاقه-عشق
enthusiastic U علاقه مند
enthusiast U علاقه مند
property U علاقه مایملک
concerned U علاقه مند
(not one's) cup of tea <idiom> U علاقه ویژه
going for (someone) <idiom> U علاقه کسی
calf love U علاقه دمدمی
renunciation U قطع علاقه
tendency U علاقه مختصر
put up with <idiom> U علاقه مند
tendencies U علاقه مختصر
beloved U مورد علاقه
enthusiasts U علاقه مند
interested U علاقه مند
disaffection U عدم علاقه
fondly U از روی علاقه
heterosexuality U علاقه بجنس مخالف
to pique U علاقه مند کردن
disaffect U از علاقه و محبت کاستن
fancy free U بی علاقه عاری از عشق
unconcern U عدم علاقه خونسردی
uniterested U بی علاقه بی دخل وتصرف
shebang U امر مورد علاقه
spelunking U علاقه به غار شناسی
To sever ones ties . to lose interest. U قطع علاقه کردن
You have piqued my interest in ... U تو من را به ... علاقه مند کردی.
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
interested parties U اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
idiopathy U علاقه خاص ناخوشی جداگانه
He takes ( heels) much interest in politics. U به سیاست خیلی علاقه دارد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
turfman U صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
wanderlust U علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
uncommunicative U بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
shrug your shoulders <idiom> U نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
bookworm U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
bookworms U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
the iron interest U کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
adonis U جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
theatre fiend U آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
heterosexual U مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
heterosexuals U مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> U جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
aficionado کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
addict U کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
association for women in computing U متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
hackers U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
hacker U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
feather bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ri/sme U سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
bisexual U دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
bisexuals U دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com