English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defied U به مبارزه طلبیدن
braved U به مبارزه طلبیدن
braver U به مبارزه طلبیدن
braves U به مبارزه طلبیدن
bravest U به مبارزه طلبیدن
braving U به مبارزه طلبیدن
defying U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
brave U به مبارزه طلبیدن
outdare U به مبارزه طلبیدن
defy U به مبارزه طلبیدن
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
ask U طلبیدن
asked U طلبیدن
invites U طلبیدن
crave U طلبیدن
asks U طلبیدن
craved U طلبیدن
craves U طلبیدن
invite U طلبیدن
invited U طلبیدن
cravings U طلبیدن
asking U طلبیدن
defies U بمبارزه طلبیدن
seeks U جوییدن طلبیدن
defied U بمبارزه طلبیدن
challenged U بمبارزه طلبیدن
challenge U بمبارزه طلبیدن
challenges U بمبارزه طلبیدن
to seek somebody out U طلبیدن کسی
defy U بمبارزه طلبیدن
to call to witness U بشهادت طلبیدن
defying U بمبارزه طلبیدن
oppugn U بمبارزه طلبیدن
call to witness U به شهادت طلبیدن
to ask for quarter U بخشش طلبیدن
seeking U جوییدن طلبیدن
apologise U پوزش طلبیدن
to call in evidence U بشهادت طلبیدن
obtest U بشهادت طلبیدن
seek U جوییدن طلبیدن
to ask blessing U پیش ازغذابرکت طلبیدن
blackmailing U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmails U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmailed U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmail U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
to ask U پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to ask pardon for one'ssins U برای گناهان خود طلب امرزش طلبیدن
to shrive oneself U گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
campaigning U مبارزه
struggles U مبارزه
struggling U مبارزه
kumite U مبارزه
turn to U مبارزه
bu U مبارزه
fight U مبارزه
struggled U مبارزه
campaigned U مبارزه
campaign U مبارزه
campaigns U مبارزه
fights U مبارزه
struggle U مبارزه
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
battles U مبارزه ستیز
battling U مبارزه ستیز
jisen U مبارزه واقعی
battled U مبارزه ستیز
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
to take up the gauntlet U مبارزه راپذیرفتن
jiya kumite U مبارزه ازاد
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
challengers U مبارزه طلب
economic warfare U مبارزه اقتصادی
combats U مبارزه کردن
combated U مبارزه کردن
battle U مبارزه ستیز
sensei U مبارزه مسابقهای
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
combat U مبارزه کردن
electioneering U مبارزه انتخاباتی
election campaign U مبارزه انتخاباتی
challenger U مبارزه طلب
kyorougei U مبارزه تکواندو
jousted U مبارزه کردن
jousting U مبارزه کردن
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
combating U مبارزه کردن
literacy campaign U مبارزه با بی سوادی
jousts U مبارزه کردن
challengo U مبارزه کردن
budo U روش مبارزه
the campaign against terrorism U مبارزه با تروریسم
kachi make U مبارزه تا مرگ
joust U مبارزه کردن
passive U مبارزه منفی
passives U مبارزه منفی
class struggle U مبارزه طبقهای
class struggle U مبارزه طبقاتی
defiance U مبارزه طلبی
combativeness U مبارزه طلبی
campaigned U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round U مبارزه با صاحب عنوان
hajime U اغاز مبارزه کاراته
go dan kumite U مبارزه با ضربههای 5 تایی
gage U مبارزه طلبی گروگذاشتن
tatemi U میدان مبارزه کاراته
championing U مبارزه دفاع کردن از
championed U مبارزه دفاع کردن از
champion U مبارزه دفاع کردن از
combatants U جنگی مبارزه طلب
fuku shiki kumite U بکارگیری کاتا در مبارزه
champions U مبارزه دفاع کردن از
swordplay U مبارزه زور ازمایی
sparring match U مبارزه تمرینی بوکس
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
struggle for survival U مبارزه برای بقاء
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
combatant U جنگی مبارزه طلب
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
pits U درگود مبارزه قرار دادن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
in a battle for world domination U مبارزه برای سلطه جهان
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
pit U درگود مبارزه قرار دادن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
bushwhack U ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
power struggle U مبارزه برای صاحب مقام شدن
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade [against somebody or something] U مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
rematch U مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
trench knitfe U چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict U جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . U تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting U عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
thirds U به دیگری
tother U دیگری
another U دیگری
t' other U دیگری
third U به دیگری
at another time U در زمان دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
onother's money U پول دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
other U متفاوت دیگری
at second hand U از قول دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
others U متفاوت دیگری
alternately U تغییر از یکی به دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
transplants U درجای دیگری نشاندن
predecease U قبل از دیگری مردن
transplanting U درجای دیگری نشاندن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplant U درجای دیگری نشاندن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
predecease U مرگ قبل از دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com