English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
team handball court U مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
reassembled U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles U بستن قطعات سوار کردن قطعات
bin storage U انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
interim overhaul U پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
running spare U قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
on board spares U قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
new work U عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
cannibalizing U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized U استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
replacing U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
assembles U سوار کردن قطعات
assembled U سوار کردن قطعات
assemble U سوار کردن قطعات
rebuilds U نوسازی کردن قطعات
renovation U تجدید قطعات کردن
rebuild U نوسازی کردن قطعات
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
dismantle U پیاده کردن قطعات مونتاژ
match mark U جفتن و جور کردن قطعات
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
dismantling U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled U پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles U پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
dismounting U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismount U پیاده کردن قطعات و وسایل
connection of loom pieces U متصل کردن قطعات دار [قالی]
bin storage space U فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
reconditions U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
foldboat U قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
recondition U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
fishplate U قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
rectangles U مستطیل
rectangular U مستطیل
oblongs U مستطیل
oblong U مستطیل
cuboid U مستطیل
rectangle U مستطیل
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
carburizing U گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
rig in U باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
deflection pattern U مستطیل انحراف
rectangles U مربع مستطیل
dispersion rectangle U مستطیل پراکندگی
rectangle U مربع مستطیل
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
rectangular antiprism U ضد منشور مستطیل القاعده
rectangle of dispersion U مستطیل پراکندگی گلوله ها
rectangular prism U منشور مستطیل القاعده
quadrat U قطعه زمین مستطیل
rectangular giagram U دیاگرام مستطیل شکل
free throw lane U مستطیل پرتاب ازاد
administers U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
khalyk U قالیچه خالیک [یا چالیک] [که از دست بافته های ترکمن ها بوده و بصورت حرف یو شکل یا مستطیل شکل می باشد و جهت آویزان کردن در ورودی چادرها و یا روانداز اسب و شتر استفاده می شود.]
right angled parallelogram U مربع مستطیل چارگوش دراز
box palet U پالت مکعب مستطیل شکل
Egyptian hall U [اتاق عمومی مستطیل شکل]
rectangles U چهار گوش دراز مستطیل
rectangle U چهار گوش دراز مستطیل
batter's box U محوطه مستطیل نزدیک پایگاه
canton U به بخش تقسیم کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
break down U تقسیم بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
shires U به استان تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
lot U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
partition U تقسیم افراز کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
head access window U شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
humeral veil U پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
pilaster U ستون چهار گوش یا مستطیل پایه مبل وصندلی
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
volleyball U بازی بین دو تیم 6نفره در زمین مستطیل باتوری در وسط
skim board U تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
albanega U [دیوار لچکی بین قوس نعل اسبی غربی و قاب مستطیل اطراف آن]
tablock U واشر تجتی بی زبئنه مستطیل شکل که به بالا خم شده ومهره را در جای خود قفل میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com