English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
affiliate U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates U به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliating U به فرزندی پذیرفتن مربوط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adoption U به فرزندی پذیرفتن
adopts U به فرزندی پذیرفتن
adopting U به فرزندی پذیرفتن
adopt U به فرزندی پذیرفتن
filial U فرزندی
sonship U رابطه فرزندی
adoption U قبول به فرزندی
putative father of an illegitimate child U پدر مفروض فرزندی نامشروع
filiation U نسل رابطه پدر و فرزندی
adoptee U کسی که به فرزندی قبول شده است
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
accept U پذیرفتن
admitting U پذیرفتن
admits U پذیرفتن
embrace U پذیرفتن
to take in U پذیرفتن
vouchsafes U پذیرفتن
take in U پذیرفتن
accepting U پذیرفتن
embraces U پذیرفتن
hears U پذیرفتن
embracing U پذیرفتن
vouchsafe U پذیرفتن
vouchsafed U پذیرفتن
vouchsafing U پذیرفتن
allow U پذیرفتن
allowing U پذیرفتن
allows U پذیرفتن
embraced U پذیرفتن
admit U پذیرفتن
accepts U پذیرفتن
take by storm <idiom> U پذیرفتن
hear U پذیرفتن
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
receives U رسیدن پذیرفتن
to run away with U باشتاب پذیرفتن
to snatch at U باشتیاق پذیرفتن
co-opt U بهمکاری پذیرفتن
co-opted U بهمکاری پذیرفتن
co-opting U بهمکاری پذیرفتن
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
deigns U لطفا پذیرفتن
receive U رسیدن پذیرفتن
honor U پذیرفتن برات
deign U لطفا پذیرفتن
deigned U لطفا پذیرفتن
co opt U بهمکاری پذیرفتن
hearken U بگوش دل پذیرفتن
risk U پذیرفتن خطر
snap up U بیدرنگ پذیرفتن
co-opts U بهمکاری پذیرفتن
acceptance of goods U پذیرفتن کالا
filiate U بفرزندی پذیرفتن
risks U پذیرفتن خطر
risking U پذیرفتن خطر
risked U پذیرفتن خطر
deigning U لطفا پذیرفتن
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
westernized U تمدن غربی را پذیرفتن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
allowing U پذیرفتن اعطاء کردن
allows U پذیرفتن اعطاء کردن
to accept a job U کاری [شغلی] را پذیرفتن
westernises U تمدن غربی را پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
westernizes U تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing U تمدن غربی را پذیرفتن
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
westernize U تمدن غربی را پذیرفتن
westernising U تمدن غربی را پذیرفتن
to take a bet U پذیرفتن گرویا شرط
westernised U تمدن غربی را پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
to toe the line U برنامه حزبی را پذیرفتن
to grant an application U درخواست نامه ای را پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
allow U پذیرفتن اعطاء کردن
listen U پذیرفتن استماع کردن
listened U پذیرفتن استماع کردن
pig in a poke <idiom> U چشم بسته پذیرفتن
listening U پذیرفتن استماع کردن
listens U پذیرفتن استماع کردن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
takes U پذیرفتن موثر واقع شدن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
judaize U اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to accept this token of my esteem U پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
take U پذیرفتن موثر واقع شدن
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
face up to <idiom> U پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
bosoms U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
To accpt the consequences . to face the music . U پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself U بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
bosom U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
billeted U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation U درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billets U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
prompts U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt U کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
admitting U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
pertinent U مربوط به
irrelevant U نا مربوط
eight bit system U مربوط به یک
correspondent U مربوط به
pertaining U مربوط به
affined U مربوط
germane U مربوط
related U مربوط
proper U مربوط
pertinenet U مربوط
lineal U مربوط به خط
apposite U مربوط
for U مربوط به
relevant U مربوط
curatorial U مربوط به
cretaceous U مربوط به گچ
as for U مربوط به
coordinate U مربوط
condequent U مربوط
caprine U مربوط به بز
correspondents U مربوط به
pertinent U مربوط
hydraulic U مربوط به اب
vespertinal U مربوط به شب
coherent U مربوط
hydropic U مربوط به استسقاء
agrologic U مربوط بخاکشناسی
garlicky U مربوط به سیر
affiliate U مربوط ساختن
gallinaceous U مربوط بماکیان
glyptic U مربوط به حکاکی
dictoral U مربوط به دکتری
affiliated U مربوط ساختن
hydrographic U مربوط به اب نگاری
horsy U مربوط به اسب
adulterous U مربوط به زنا
hawaiian U مربوط به هاوایی
futuristic U مربوط به اینده
vehicular U مربوط به خودرو
amazonian U مربوط به امازونها
hominoid U مربوط به بشر
Americans U مربوط بامریکا
ameba U مربوط به امیب
achaian U مربوط به اخائیه
achaean U مربوط به اخائیه
climatic U مربوط به اب وهوا
haemic U مربوط بخون
operatic U مربوط به اپرا
aguish U مربوط به تب و لرز
goidelic U مربوط بسلت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com