Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 296 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fall to
U
به عملی دست زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
workable
U
عملی
state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stated
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
states
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stating
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
pop
U
بسرعت عملی انجام دادن
popped
U
بسرعت عملی انجام دادن
pops
U
بسرعت عملی انجام دادن
stop
U
انجام ندادن عملی
stopped
U
انجام ندادن عملی
stopping
U
انجام ندادن عملی
stops
U
انجام ندادن عملی
complete
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing
U
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
circuit
U
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits
U
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
high
U
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highest
U
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highs
U
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
avalanche
U
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanches
U
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
cyclic
U
عملی که مرتب تکرار میشود
viability
U
امکان عملی
utopian
U
خیالی و غیر عملی
operational
U
عملی
wherewithal
U
چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
skill
U
مهارت عملی داشتن
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
pluralism
U
عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
protection
U
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
register
U
انجام عملی به یک محرک
registering
U
انجام عملی به یک محرک
registers
U
انجام عملی به یک محرک
objective
U
عملی
objectives
U
عملی
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
boomerang
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intervention
U
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions
U
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
carried
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carries
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying
U
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
terrorism
U
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
threshholds
U
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold
U
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds
U
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
unlock
U
عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlocking
U
عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlocks
U
عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
inoperative
U
غیر عملی
operative
U
عملی
operatives
U
عملی
instruction
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
experimental
U
عملی
hold
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
case
U
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
cases
U
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
compulsion
U
وسواس عملی
compulsions
U
وسواس عملی
realpolitik
U
سیاست عملی
effect
U
عملی کردن معلول
effected
U
عملی کردن معلول
effecting
U
عملی کردن معلول
key
O
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
operation
U
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operate
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
option
U
عملی که انتخاب میشود
options
U
عملی که انتخاب میشود
kernel
U
توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
kernels
U
توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
loop
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
de facto
U
عملی
down to earth
U
عملی
down-to-earth
U
عملی
verb
U
دستورالعمل انجام عملی
verbs
U
دستورالعمل انجام عملی
logging
U
عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
tort
U
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
torts
U
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
decision
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
Other Matches
feasible
U
عملی
operable
U
عملی
performable
U
عملی
pracitcable
U
عملی
practic
U
عملی
pragmatics
U
عملی
factual
U
عملی
ex post
U
عملی
business like
U
عملی
factually
U
عملی
practicable
U
عملی
practical
<adj.>
U
عملی
pragmatic
U
عملی
practicals
U
عملی
empirical
U
عملی
applied
U
عملی
applicative
U
عملی
applicatory
<adj.>
U
عملی
achievable
<adj.>
U
عملی
makable
<adj.>
U
عملی
purposive
<adj.>
U
عملی
makeable
<adj.>
U
عملی
purposeful
<adj.>
U
عملی
purpose-built
<adj.>
U
عملی
proper
<adj.>
U
عملی
manageable
<adj.>
U
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
عملی
practicable
<adj.>
U
عملی
functional
<adj.>
U
عملی
convenient
<adj.>
U
عملی
executable
<adj.>
U
عملی
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
عملی
workable
<adj.>
U
عملی
suitable
<adj.>
U
عملی
useful
<adj.>
U
عملی
feasible
<adj.>
U
عملی
doable
<adj.>
U
عملی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
عملی
handy
<adj.>
U
عملی
contrivable
<adj.>
U
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
عملی
feasibly
U
بطور عملی
folderol
U
غیر عملی
impracticable
<adj.>
U
غیر عملی
logical empiricism
U
منطق عملی
logical empiricism
U
فلسفه عملی
feasibilty
U
عملی بودن
logical positivism
U
منطق عملی
inexecutable
<adj.>
U
غیر عملی
unfeasible
<adj.>
U
غیر عملی
inapplicability
U
عملی نبودن
defacto recognition
U
شناسایی عملی
bring into being
U
عملی کردن
practical joke
U
شوخی عملی
application
[applicability]
U
عملی بودن
availability
U
عملی بودن
activity catharsis
U
پالایش عملی
positive
U
یقین عملی
put ineffect
U
عملی کردن
impractical
U
غیر عملی
usability
U
عملی بودن
applied research
U
تحقیقات عملی
applied research
U
تحقیق عملی
logical positivism
U
فلسفه عملی
training
U
آموزش عملی
accomplish
U
عملی کردن
bring inbeing
U
عملی کردن
carry out
U
عملی کردن
execute
U
عملی کردن
fulfill
[American]
U
عملی کردن
make a reality
U
عملی کردن
put into practice
U
عملی کردن
put into effect
U
عملی کردن
actualise
[British]
U
عملی کردن
carry ineffect
U
عملی کردن
implement
U
عملی کردن
put inpractice
U
عملی کردن
carry into effect
U
عملی کردن
actualize
U
عملی کردن
practical jokes
U
شوخی عملی
airy-fairy
U
غیر عملی
operationalism
U
مکتب عملی
operationism
U
مکتب عملی
performance test
U
ازمون عملی
to give effect to
U
عملی کردن
practicableness
U
عملی بودن
practicably
U
بطور عملی
practical art
U
هنر عملی
practical capacity
U
گنجایش عملی
practical unit
U
واحدهای عملی
practicalness
U
عملی بودن
pratique
U
تمرین عملی
put in practice
U
عملی کردن
self action
U
خود عملی
to put in practice
U
عملی کردن
usefulness
U
عملی بودن
workability
U
امر عملی
workable competition
U
رقابت عملی
make something happen
U
عملی کردن
feasible
U
امکان عملی
applicability
U
عملی بودن
worked
U
عملی شدن
work
U
عملی شدن
utilization
U
استفاده عملی
inapplicable
U
غیر عملی
pragmatism
U
فلسفه عملی
practicability
U
عملی بودن
practicalities
U
عملی بودن
practicality
U
عملی بودن
It is not possible ( feasible , practicable) .
U
اینکار عملی نیست
on the job
U
حین کار عملی
pragmatism
U
جنبه عملی قطعیت
plan implementation
U
عملی کردن برنامه
operatively
U
بطور موثر یا عملی
practical system
U
دستگاه یکانهای عملی
ism
U
سیستم عملی گرایش
pragmatist
U
پیرو فلسفه عملی
impracticability
U
غیر عملی بودن
sensibleness
U
عملی بودن اگاهی
functional residual capacity
U
فرفیت باقیمانده عملی
applied economics
U
علم اقتصاد عملی
positivism
U
فلسفه عملی ومثبت
top-heavy
U
افتادنی غیر عملی
top heavy
U
افتادنی غیر عملی
impracticable
U
غیر عملی بیهوده
interrupting
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
infeasible
U
غیر عملی اجراء نشدنی
interrupt
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
polytechnical
U
وابسته به علوم عملی مختلف
businesslike
U
دارای صورت کار عملی
polytechnics
U
وابسته به علوم عملی مختلف
polytechnic
U
وابسته به علوم عملی مختلف
pull-in
U
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
obsessive compulsive state
U
حالت وسواس فکری- عملی
pull in
U
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins
U
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
interrupts
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction
U
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
Suit the action to the word.
U
حرفی را فورا" عملی کردن
obsessive compupsive disorer
U
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
overt act
U
عملی که در عالم خارج محسوس باشد
That's out of the question.
U
این غیرممکن است که عملی بشود.
His wish was fulfI'lled.
U
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
Your proposal has little practical value .
U
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
tie up
<idiom>
U
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
logistic curve
U
منحنی نمایش عملی که بیشتربشکل S است
leiter international performance test
U
ازمون عملی بین المللی لایتر
fasts
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
biologic
U
بدست امده اززیست شناسی عملی
utopianism
U
تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
pragamatist
U
کسیکه عملی بودن هر چیز راضر ر میداند
backwash
U
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
acetiam
U
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
interrupt
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
monadic operator
U
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
positive control
U
کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
wait loop
U
پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
pintner patterson scale of
U
Tests Performance مقیاس ازمونهای عملی پینتر- پترسون
roadwork
U
تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
No way!
این غیرممکن است که عملی بشود.
[اصطلاح روزمره]
interrupts
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupting
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
service practice
U
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
utopism
U
خیالبافی تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
estopel
U
عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
op code
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
connective
U
نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
repetitive stress injury
U
دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
repetitive strain injury
U
دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
functionalism
U
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
bench check
U
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
Boolean connective
U
حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
common nuisance
U
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
decisions
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
go to sleep
U
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
combined speed indicator
U
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
de jure recognition
U
شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
keystroke
U
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dynamically
U
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
U
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
work
U
موثر واقع شدن عملی شدن کار
worked
U
موثر واقع شدن عملی شدن کار
do nothing instruction
U
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
residents
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
retorsion
U
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
apparent altitude
U
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com