Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deterrence
U
به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
survivorship
U
بازماندن
to stay behind
U
بازماندن
stunt
U
از رشد بازماندن
stunts
U
از رشد بازماندن
stunting
U
از رشد بازماندن
time exposure
U
مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
grips
U
چسبیدن به
glues
U
چسبیدن
adhere
U
چسبیدن
inhere
U
چسبیدن
cleaved
U
چسبیدن
cleaves
U
چسبیدن
adheres
U
چسبیدن
gluing
U
چسبیدن
grip
U
چسبیدن به
gripped
U
چسبیدن به
gripping
U
چسبیدن به
adhered
U
چسبیدن
adhering
U
چسبیدن
coheres
U
چسبیدن
cleave
U
چسبیدن
cohere
U
چسبیدن
cohered
U
چسبیدن
stick
U
چسبیدن
cohering
U
چسبیدن
glue
U
چسبیدن
handfast
U
چسبیدن
glueing
U
چسبیدن
adequateness
U
چسبیدن پیوستن
to hang on to anything
U
بچیزی چسبیدن
shadow
U
چسبیدن به حریف
hold
U
چسبیدن نگاهداری
adhered
U
چسبیدن پیوستن
glues
U
چسباندن چسبیدن
holds
U
چسبیدن نگاهداری
to tackle to
U
بکار چسبیدن
gluing
U
چسباندن چسبیدن
adhere
U
چسبیدن پیوستن
conglutination
U
بهم چسبیدن
glue
U
چسباندن چسبیدن
To seize with both hands.
U
دودستی چسبیدن
clings
U
چسبیدن پیوستن
cling
U
چسبیدن پیوستن
heat bond
U
چسبیدن گرم
hang on to something
U
بچیزی چسبیدن
shadows
U
چسبیدن به حریف
shadowing
U
چسبیدن به حریف
hang together
U
بهم چسبیدن
adhering
U
چسبیدن پیوستن
To cling to someone.
U
به کسی چسبیدن
hold by
U
به چیزی چسبیدن
adheres
U
چسبیدن پیوستن
shadowed
U
چسبیدن به حریف
regelate
U
بهم چسبیدن
glueing
U
چسباندن چسبیدن
snaps
U
چسبیدن به قاپ زدن
snapping
U
چسبیدن به قاپ زدن
To be most insistent. To hold tight.
U
سفت وسخت چسبیدن
snap
U
چسبیدن به قاپ زدن
to cling to the old ways
U
به رسوم قدیمی چسبیدن
on one's chest
<idiom>
U
عین کنه چسبیدن
snapped
U
چسبیدن به قاپ زدن
to stick like a leech
U
مانند کنه چسبیدن
inclip
U
چسبیدن دراغوش گرفتن
rigid adherence to a thing
U
سفت چسبیدن بچیزی
hangs
U
مصلوب شدن چسبیدن به
tasten
U
سفت شدن چسبیدن
hang
U
مصلوب شدن چسبیدن به
to be wedded to an opinion
U
بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
gripe
U
گیره چسبیدن قبضه کردن
agglomerate
U
توده کردن بهم چسبیدن
clogs
U
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog
U
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
aggregate interlocking
U
بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
clogged
U
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
coanda effect
U
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground
U
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
U
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
U
نوعی موشک زمین به زمین
redstone
U
موشک زمین به زمین رداستون
biosphere
U
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john
U
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik
U
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight
U
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
U
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
U
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
turn turtle
U
چسبیدن به تخته موج ووارونه شدن در موج
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
U
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer
U
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
U
موشک زمین به زمین
sserry
U
بهم فشردن بهم چسبیدن
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade
U
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
earth's attraction
U
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface-to-surface
U
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface to surface
U
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface missile
U
موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
geodetically
U
زمین
ground line
U
خط زمین
acre
U
زمین
soils
U
زمین
ground surface
U
کف زمین
soiling
U
زمین
land n
U
زمین
earthing
U
زمین
acres
U
زمین
norland
U
زمین
grazes
U
زمین
grazed
U
زمین
graze
U
زمین
grass roots
U
کف زمین
soil
U
زمین
rooter
U
زمین کن
extra terrestrial
U
زمین
land
U
زمین
lackland
U
بی زمین
cinder tracks
U
زمین دو
floor
U
کف زمین
cinder track
U
زمین دو
domains
U
زمین
aerospace
U
جو زمین
domain
U
زمین
real estate
U
زمین
terrain
U
زمین
ground
U
کف زمین
this earthly round
U
زمین
ground
U
: زمین
ground
U
زمین
floors
U
کف زمین
floored
U
کف زمین
ground
[British]
[floor]
U
کف زمین
floor
U
کف زمین
fields
U
زمین
earth
U
زمین
globes
U
زمین
tellus
U
زمین
globe
U
زمین
field
U
زمین
earths
U
زمین
fielded
U
زمین
geosphere
U
زمین سپهر
ended
U
زمین حریف
geological
U
زمین شناسی
end
U
زمین حریف
earthing
U
اتصال زمین
emblements
U
حاصل زمین
earth's crust
U
پوسته زمین
geolatry
U
زمین پرستی
crusts
U
پوسته زمین
crust
U
پوسته زمین
emblements
U
محصول زمین
geostrategy
U
زمین شناسی
geology
U
زمین شناسی
earthward
U
بطرف زمین
earthwards
U
سوی زمین
drill harrow
U
زمین صاف کن
earthmoving
U
حرکت زمین
earthling
U
اهل زمین
earthing strap
U
تسمه زمین
earthwards
U
بطرف زمین
elevated ground
U
زمین بلند
feature line
U
خط عوارض زمین
earthward
U
بسوی زمین
floors
U
محدوده زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com