English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stone fruit U میوه هسته دار
pyrene U تخم سیب وگلابی وغیره هسته میوه
stoning U هسته دراوردن از تحجیرکردن
stones U هسته دراوردن از تحجیرکردن
stone U هسته دراوردن از تحجیرکردن
enucleate U هسته دراوردن کندن
shelling U پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shell U پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shells U پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
nucleole U جسمی که در درون هسته یاخته ها یافت میشود هسته هسته
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
indusium U پرده یا پوشش روی میوه غلاف میوه
karyology U هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
shields U هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
shield U هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
closed cycle reactor system U در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
nucleon U اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
to set on U واداشتن
wrests U واداشتن
wresting U واداشتن
wrest U واداشتن
cause U واداشتن
wrested U واداشتن
causing U واداشتن
put through U واداشتن
stand U واداشتن
causes U واداشتن
nuclear magnetic resonance U تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
magnetic nuclear resonance U تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
embolden U به شجاعت واداشتن
operated U بفعالیت واداشتن
laying of setts U واداشتن سنگها
reanimate U به شجاعت واداشتن
encourage U به شجاعت واداشتن
helotize U بغلامی واداشتن
operate U بفعالیت واداشتن
hearten U به شجاعت واداشتن
countenance [encourage] U به شجاعت واداشتن
elate U به شجاعت واداشتن
actuate U به عمل واداشتن
stints U بقناعت واداشتن
operates U بفعالیت واداشتن
prompt U بفعالیت واداشتن
prompted U بفعالیت واداشتن
prompts U بفعالیت واداشتن
stint U بقناعت واداشتن
appoint U گماشتن واداشتن
appoints U گماشتن واداشتن
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
up end U راست نشاندن یا واداشتن
range U به نظم وترتیب واداشتن
put U منصوب کردن واداشتن
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
to lead a person a d. U کسیرابه رقاصی واداشتن
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
ranged U به نظم وترتیب واداشتن
ranges U به نظم وترتیب واداشتن
putting U منصوب کردن واداشتن
puts U منصوب کردن واداشتن
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
encourage U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
dragoons U بزور شکنجه بکاری واداشتن
slap together <idiom> U به عجله وبی مراقبت واداشتن
dragoon U بزور شکنجه بکاری واداشتن
encourages U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encouraged U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
galvanize U تحریک کردن به حرکت واداشتن
to drink to a person U نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
contest U رقابت
rivalry U رقابت
rivalries U رقابت
rivalship U رقابت
emulation U رقابت
racing U رقابت
competitions U رقابت ها
contests U رقابت ها
competition U رقابت
play U رقابت
played U رقابت
playing U رقابت
plays U رقابت
competitions U رقابت
competition U رقابت
contention U رقابت
contentions U رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
pure competition U رقابت خالص
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
emulate U رقابت کردن با
perfecting bail competition U رقابت کامل
vied U رقابت کردن
partial competition U رقابت جزئی
vies U رقابت کردن
vying U رقابت کننده
imperfect competition U رقابت ناقص
vie U رقابت کردن
perfect competition U رقابت کامل
workable competition U رقابت عملی
fair competition U رقابت عادلانه
fair competition U رقابت منصفانه
free competition U رقابت ازاد
theoretical competition U رقابت فرضی
competition conditions U شرایط رقابت
emulated U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
natural competition U رقابت طبیعی
competitiveness U رقابت امیز
rivaling U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
rivals U رقابت کردن
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
competitive U رقابت امیز
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
pure competition U رقابت کامل
monopolistic competition U رقابت انحصاری
theoretical competition U رقابت نظری
emulating U رقابت کردن با
antagonistically U ازروی رقابت
unfair competition U رقابت ناعادلانه
contest U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
rival U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
pure competition U رقابت محض
compete U رقابت کردن
competitively U از روی رقابت
competetive U رقابت امیز
competence U روح رقابت
competition rules U قوانین رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
dicing U رقابت فشرده
contestation U رقابت مرافعه
keenest U قابل رقابت
autocompetition U رقابت با خود
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
competes U رقابت کردن
destructive competition U رقابت مخرب
competed U رقابت کردن
dumping U رقابت مکارانه
atomistic competition U رقابت ذرهای
keen U قابل رقابت
corrival U رقابت کردن
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
sturt U ازار دادن رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
competitive U قابل رقابت رقابتی
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
destructive competition U رقابت زیان اور
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
competitive factors U عوامل محرک رقابت
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
stones U هسته
core U هسته
stone U هسته
stoning U هسته
center web U هسته
necleus U هسته
seedless U بی هسته
atom U هسته
atoms U هسته
kernels U هسته
nuclel U هسته ها
cores U هسته
air core U بی هسته
nuclei U هسته
membrane U هسته
membranes U هسته
kernel U هسته
magnet core U هسته
nucleus U هسته
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
nucleonics U هسته شناسی
impervious core U هسته نفوذناپذیر
enucleation U هسته دراوری
cherry pit U هسته گیلاس
core loss U اتلاف هسته
nuclear charge U بار هسته
binuclear U دارای دو هسته
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com