English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inhaul U به داخل کشنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
inhalant U بو کشنده
murderous U کشنده
alluring U کشنده
drainer U اب کشنده
tensioner U کشنده
suicidal U کشنده
lethiferous U کشنده
attractive U کشنده
tensor U کشنده
sorbent U کشنده
puller U کشنده
pestilent U کشنده
killers U کشنده
killer U کشنده
tractive U کشنده
lethal U کشنده
fatal U کشنده
pernicious U کشنده
delineator U کشنده
deathy U کشنده
enticing U کشنده
mortal U کشنده
deadlier U کشنده
inviting U کشنده
deadliest U کشنده
plotter U کشنده
deadly U کشنده
tracker U کشنده
trackers U کشنده
prepossessing U کشنده
plotters U کشنده
murderer U کشنده
perishing U کشنده
murderers U کشنده
assassinator U کشنده
death ful U کشنده
mortals U کشنده
howling U زوزه کشنده
dragman U میکشد کشنده
killings U کشنده دلربا
killing U کشنده دلربا
lethality U کشنده بودن
pestilently U بطور کشنده
drawers U کشنده برات یا چک
drawer U کشنده برات یا چک
introversive U بدرون کشنده
ovicidal U کشنده تخم
it is mortal to him U کشنده اوست
lancinating U تیر کشنده
herbicidal U کشنده گیاهان
hauling part U قسمت کشنده
nonlethal U غیر کشنده
death blow U ضربت کشنده
introvertive U بدرون کشنده
fungicidal U کشنده قارچ
drum plotter U کشنده طبله
howling U جیغ کشنده
stertorous U خرناس کشنده
killer whales U وال کشنده
mortally U بطور کشنده
tractive effort U نیروی کشنده
killer whale U وال کشنده
disinfestant U ماده کشنده حشرات
nitrogen mustard U گاز کشنده خردل
median lethal dose U دوز متوسط کشنده
lethal U وابسته به مرگ کشنده
adducent U بداخل کشنده مقرب
downhaul U طناب پایین کشنده
invitingly U بطور جالب یا کشنده
pesticides U کشنده حشره موذی
dead ground U اتصال به زمین کشنده
ejector U پوکه کش بیرون کشنده
pesticide U کشنده حشره موذی
attractively U بطور کشنده یا جاذب
boat falls U طناب بالا کشنده قایق
biocid U قاطع حیات کشنده حشرات
adductive U استشهادی بسوی محور کشنده
to cach one's death U دچار سرماخوردگی کشنده شدن
raymond hook U قلاب بالا کشنده قایق
electron withdrawing substituent U گروه استخلافی الکترون کشنده
slaughterous U مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
caricaturists U کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
caricaturist U کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . U رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
rodenticide U دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
lanciation U سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
interiors U داخل
interior U داخل
aboard U داخل
interiorly U از داخل
insides U داخل
anie U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
inside U داخل
within <prep.> U در داخل
intra U داخل
lineball U داخل
withindoors U در داخل
within U در داخل
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to line-jump U داخل صف زدن
to step in U داخل شدن
to step inside U داخل شدن
inhaul U به داخل کشیدن
to walk in U داخل شدن
anieoro U از داخل به خارج
to cut in line U داخل صف زدن
cross hair U خط داخل دوربین
impenetrable U داخل نشدنی
anieoro U به طرف داخل
to cut in U داخل شدن
intraspecies U داخل گونهای
intrant U داخل شونده
intradivision U در داخل لشگر
interurban U داخل شهری
interservice U داخل قسمت
interneuron U داخل عصبی
interneural U داخل عصبی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular U در داخل ذرات
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
to get into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
to go into U داخل شدن در
to play at U داخل شدن در
to work in U داخل کردن
on berth U در داخل بندر
uchi uke U دفاع از داخل
intromit U داخل کردن
introgresseive U داخل شونده
interchart U در داخل نقشه
interior wiring U سیمکشی داخل
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
heave in U کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he is not in it U داخل نیست
grind internally U داخل را ساییدن
work in U داخل کردن
engaged in war U داخل جنگ
implode U از داخل ترکیدن
implosion U انفجار از داخل
inside wiring U سیمکشی داخل
phase in U داخل کردن
ingressive U داخل شونده
ingoing U داخل شونده
inbound U داخل مرز
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
inboard U داخل کشتی
in and out U داخل وخارج
intercellular U داخل سلولی
interns U داخل شدن در
ingratiating U داخل کردن
enters U داخل کردن
entered U داخل شدن
inward U داخل رونده
incorporating U داخل کردن
intern U داخل شدن در
incorporates U داخل کردن
on line U داخل رده
incorporate U داخل کردن
enter U داخل شدن
enter U داخل کردن
enters U داخل شدن
ingratiate U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
entered U داخل کردن
intercontinental U داخل قاره
interning U داخل شدن در
withindoors U اشخاص داخل منزل
bore U داخل لوله توپ
swap in U مبادله کردن به داخل
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
inside of U داخل و یا توی چیزی
inner space U داخل منظومه شمسی
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
court tennis U تنیس داخل سالن
to go to the front U داخل جنگ شدن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
enter U داخل عضویت شدن
gun bore U داخل لوله توپ
home market U بازار داخل کشور
furnace room U فضای داخل کوره
furnace campaign U عملیات داخل کوره
to come in U داخل شدن بدردخوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com