English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
serve a sentence U به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
wear stripes U دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
termtime U دوره اجلاسیه دادگاه
escort guard U محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
incarcerated U زندانی کردن
incarcerate U زندانی کردن
jailed U زندانی کردن
take prisoner U زندانی کردن
jail U زندانی کردن
gaols U زندانی کردن
immure U زندانی کردن
gaoling U زندانی کردن
incarcerates U زندانی کردن
send up U زندانی کردن
incarcerating U زندانی کردن
jails U زندانی کردن
run-ins U زندانی کردن
gaoled U زندانی کردن
gaol U زندانی کردن
run-in U زندانی کردن
run in U زندانی کردن
send-up U زندانی کردن
send-ups U زندانی کردن
jailing U زندانی کردن
qoud U درزندان افگندن زندانی کردن
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
administrative segregation U زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
to put in to prison U زندانی کردن حبس کردن
incarcerate U زندانی کردن حبس کردن
incarcerates U زندانی کردن حبس کردن
incarcerated U زندانی کردن حبس کردن
incarcerating U زندانی کردن حبس کردن
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
cooling off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off periods U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
pleads U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded U در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
suing U به دادگاه شکایت کردن
sues U به دادگاه شکایت کردن
sued U به دادگاه شکایت کردن
jurisdiction U تسلیم دادگاه کردن
sue U به دادگاه شکایت کردن
remits U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remitting U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
remit U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to seek redress in court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remitted U به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to apply to the court of arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
to have recourse to arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
gaolbirds U زندانی
prisoners U زندانی
jailŠetc U زندانی
termer U زندانی
prisoner U زندانی
jailbirds U زندانی
jailbird U زندانی
to serve time U زندانی بودن
politic U زندانی سیاسی
prisoner of war U زندانی جنگی
prisoners of war U زندانی جنگی
The fujitive ( elusive ) prisoner . U زندانی فراری
imprisonment U زندانی شدن
prisoner's dilemma U معمای زندانی
releasing a prisoner U ازادسازی زندانی
encompassing U دوره کردن
encompassed U دوره کردن
encompasses U دوره کردن
to run over U دوره کردن
review U دوره کردن
reviewed U دوره کردن
reviewing U دوره کردن
encompass U دوره کردن
reviews U دوره کردن
extradition U تسلیم اسیر یا زندانی
inmates U اهل بیت زندانی
inmate U اهل بیت زندانی
packman U دوره گردی کردن
hawked U دوره گردی کردن
rims U دوره دار کردن
rim U دوره دار کردن
hawks U دوره گردی کردن
hawk U دوره گردی کردن
hobo U دوره گردی کردن
hobos U دوره گردی کردن
peddled U دوره گردی کردن
peddles U دوره گردی کردن
hoboes U دوره گردی کردن
peddle U دوره گردی کردن
cadged U اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadges U اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadging U اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadge U اخاذی کردن دوره گردی کردن
bar U جای ویژه زندانی درمحکمه
short term U حداقل مدت تنبیه و زندانی
bars U جای ویژه زندانی درمحکمه
probationer U زندانی ازاد شده بقیدشرف
probationers U زندانی ازاد شده بقیدشرف
to serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
reviewing U تجدید نظر دوره کردن
serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
reviewed U تجدید نظر دوره کردن
review U تجدید نظر دوره کردن
recapitulating U رئوس مطالب را دوره کردن
recapitulates U رئوس مطالب را دوره کردن
reviews U تجدید نظر دوره کردن
recapitulate U رئوس مطالب را دوره کردن
recapitulated U رئوس مطالب را دوره کردن
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
black flag U پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
local parole U زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
probationer U زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationers U زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
to enrol [oneself] for a course U خود را برای دوره ای نام نویسی کردن
colporteur U کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
light period U دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
study for bar U دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
caption U توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
captions U توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
courtrooms U دادگاه
judgement seat U دادگاه
courts U دادگاه
court of justice U دادگاه
court of law U دادگاه
courtroom U دادگاه
court division U دادگاه
judgement hall U دادگاه
courthouse U دادگاه
tribunals U دادگاه
court U دادگاه
forums U دادگاه
courthouses U دادگاه
forum U دادگاه
tribunal U دادگاه
questor U افسررئیس دادگاه
rehearing U تجدیدجلسه دادگاه
evoke U به دادگاه بالاتربردن
evokes U به دادگاه بالاتربردن
evoking U به دادگاه بالاتربردن
prsbytery U دادگاه شرعی
queens bench division U دادگاه ملکه
quarter sessions U دادگاه استینافی
contempt og court U اهانت به دادگاه
quaestor U افسررئیس دادگاه
administrative tribunal U دادگاه اداری
provost court U دادگاه پادگانی
judicial confession U اقرار در دادگاه
tribunals U دادگاه محکمه
forum U دادگاه محکمه
magistrates court U دادگاه جنحه
president of the court U رئیس دادگاه
bars U وکالت دادگاه
forums U دادگاه محکمه
tribunal U دادگاه محکمه
bar U وکالت دادگاه
jurisdiction of the court U صلاحیت دادگاه
military tribunal U دادگاه نظامی
circuit court U دادگاه منطقهای
circuit court U دادگاه استیناف
special tribunal U دادگاه اختصاصی
divan U دادگاه اسلامی
diwan U دادگاه اسلامی
canonry U دادگاه شرع
martial court U دادگاه نظامی
superior court U دادگاه تمیز
superior court U دادگاه عالی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com