Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
debit
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
debits
U
حساب بدهی
debited
U
حساب بدهی
debiting
U
حساب بدهی
debit
U
حساب بدهی
charge account
U
حساب بدهی مشتری
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
debits
U
در ستون بدهی گذاشتن
debiting
U
در ستون بدهی گذاشتن
debited
U
در ستون بدهی گذاشتن
debit
U
در ستون بدهی گذاشتن
deposits
U
به حساب بانک گذاشتن
deposit
U
به حساب بانک گذاشتن
charge a sum to
U
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
credit a sum to someone
U
مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
enter to someone's credit
U
به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit someone with a sum
U
مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credited
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
conversion
U
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions
U
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
account
U
حساب صورت حساب
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
liabilities
U
بدهی
debit
U
بدهی
due
U
بدهی
liability to disease
U
بدهی
debiting
U
بدهی
debits
U
بدهی
debts
U
بدهی
debt
U
بدهی
liability
U
بدهی
debited
U
بدهی
indebtedness
U
بدهی
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
back
U
بدهی پس افتاده
an active debt
U
بدهی با ربح
book debts
U
بدهی دفتری
arrear
U
بدهی پس افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
legal liability
U
بدهی قانونی
debt perpetrator
U
خطاکار در بدهی
credit notes
U
سند بدهی
bank overdraft
U
بدهی به بانک
admission of liability
U
قبول بدهی
debited
U
ستون بدهی
acknowledgement of debt
U
اقرار به بدهی
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
absolute liability
U
بدهی مطلق
capital liability
U
بدهی سرمایه
debt perpetrator
U
مرتکب بدهی
debiting
U
ستون بدهی
capital liability
U
بدهی درازمدت
liquidation
U
پرداخت بدهی
debits
U
ستون بدهی
debit
U
ستون بدهی
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
debit card
U
کارت بدهی
private debt
U
بدهی خصوصی
current liability
U
بدهی جاری
promissory note
U
برگه بدهی
promissory note
U
سند بدهی
promissory notes
U
برگه بدهی
promissory notes
U
سند بدهی
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
public debt
U
بدهی دولت
debit note
U
صورتحساب بدهی
to be in debt
U
بدهی داشتن
floating debt
U
بدهی متغیر
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
debt
U
بدهی داشتن
liability insurance
U
بیمه بدهی
due bill
U
سند بدهی
debts
U
بدهی داشتن
debt burden
U
بار بدهی
arrear
U
بدهی معوق
contingent liability
U
بدهی اتفاقی
net debt
U
بدهی خالص
collective liability
U
بدهی جمعی
contingent liability
U
بدهی احتمالی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
national debt
U
بدهی ملی
credit note
U
سند بدهی
defaults
U
عدم پرداخت بدهی
up to the eyes in debt
U
تا گردن زیر بدهی
to pay one's way
U
بدهی بهم نزدن
To be in debt up to ones ears.
U
غرق بدهی بودن
realisation
[British E]
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
embarrassed with debts
U
زیر بار بدهی
chargeable
U
قابل بدهی یا پرداخت
realization
[American E]
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
due
U
بدهی موعد پرداخت
defaulting
U
عدم پرداخت بدهی
liquidation
[of something]
U
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
defaulted
U
عدم پرداخت بدهی
default
U
عدم پرداخت بدهی
deep in debt
U
تا گردن زیر بدهی
rebate
U
پرداخت قسمتی از بدهی
monetization
U
پرداخت نقدی بدهی
solvency
U
توانایی پرداخت بدهی
rebates
U
پرداخت قسمتی از بدهی
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
amortization
U
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
emcumbered with debts
U
زیر بار قرض یا بدهی
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
insolvency
U
عدم توانایی در پرداخت بدهی
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me?
U
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
monetization
U
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
billing
U
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
omittance is no quit tance
U
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
Could you lend me some money ?
U
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
pay off
U
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
debt discount
U
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
deficits
U
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit
U
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital
U
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
tax avoidance
U
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ?
U
ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
lien
U
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
judgement dept
U
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
good riddance
<idiom>
U
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
elegit
U
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
delegatee
U
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
accountants
U
ذی حساب
science of numbers
U
حساب
reckonings
U
حساب
algorism
U
حساب
tallied
U
حساب
arithmetic
U
حساب
tabs
U
حساب
score
U
حساب
incalculable
U
بی حساب
incomputable
U
بی حساب
dam design
U
حساب سد
scored
U
حساب
scores
U
حساب
tallying
U
حساب
tallies
U
حساب
account
U
حساب
tally
U
حساب
reckoning
U
حساب
accountant
U
ذی حساب
in favour of
U
به حساب
scoreless
U
بی حساب
tab
U
حساب
to my a
U
به حساب من
to keep score
U
حساب
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
computers
U
ماشین حساب
profit and loss a
U
حساب سودوزیان
production account
U
حساب تولید
the bill
U
صورت حساب
checking out
U
تسویه حساب
propositional calculus
U
حساب گزارهای
withdraw
U
برداشت از حساب
withdraws
U
برداشت از حساب
day of r
U
روز حساب
computer
U
ماشین حساب
marker
U
حساب نگهدار
liquidating
U
حساب را واریزکردن
liquidates
U
حساب را واریزکردن
liquidated
U
حساب را واریزکردن
liquidate
U
حساب را واریزکردن
markers
U
حساب نگهدار
detailing
U
حساب ریز
detail
U
حساب ریز
to count
[as]
U
به حساب رفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com