Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deposit
U
به حساب بانک گذاشتن
deposits
U
به حساب بانک گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
account
U
حساب داشتن در بانک
Which bank do you bank with?
U
در کدام بانک حساب دارید؟
bank
U
در بانک گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
to pay in
U
بحساب بانک گذاشتن
to place money in the bank
U
پول در بانک گذاشتن
banks
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
charge a sum to
U
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
debited
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
enter to someone's credit
U
به بستانکار حساب کسی گذاشتن
debit
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
credit a sum to someone
U
مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
debits
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting
U
به حساب بدهی کسی گذاشتن
credit someone with a sum
U
مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits
U
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
reserve requirement
U
مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate
U
نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giros
U
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro
U
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank
U
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash
U
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
account
U
حساب صورت حساب
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
check
U
چک بانک
checked
U
چک بانک
bank
U
بانک
banks
U
بانک
checks
U
چک بانک
bankbill
U
برات بانک
bankbook
U
کتابچه بانک
bankroll
U
سرمایه بانک
memory bank
U
بانک حافظه
clearing banks
U
بانک پس انداز
loan bank
U
بانک استقراضی
intermediary bank
U
بانک میانجی
central bank
U
بانک مرکزی
bank failures
U
ورشکستگی بانک
clearing bank
U
بانک پس انداز
bank stock
U
سهام بانک
banks
U
بانک ضرابخانه
data banks
U
بانک داده ها
data banks
U
بانک اطلاعات
data banks
U
بانک اطلاعاتی
bank rate
U
نرخ بانک
merchant bank
U
بانک بازرگانی
merchant banks
U
بانک بازرگانی
bank
U
بانک ضرابخانه
data bank
U
بانک اطلاعاتی
piggy bank
<idiom>
U
بانک کوچک
germplasm bank
U
بانک گونه ها
world bank
U
بانک جهانی
state bank
U
بانک دولتی
state bank
U
بانک استان
shroff
U
بانک دار
saving bank
U
بانک پس انداز
remitting bank
U
بانک واگذارنده
data bank
U
بانک داده ها
data bank
U
بانک اطلاعات
development bank
U
بانک توسعه
bank asset
U
دارائی بانک
authorized bank
U
بانک مجاز
bank of deposit
U
بانک پس انداز
bankers
U
بانک دار
loan bank
U
بانک وامی
monopoly bank
U
بانک انحصاری
bank overdraft
U
بدهی به بانک
mortgage bank
U
بانک رهنی
banker
U
بانک دار
national bank
U
بانک ملی
bank bill
U
برات بانک
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
negotiating bank
U
بانک معامله کننده
bank balance sheet
U
تراز نامه بانک
bank of issue
U
بانک ناشر اسکناس
bankable
U
قابل پذیرش در بانک
croupier
U
کمک صاحب بانک
bankable
U
نقد شدنی در بانک
croupiers
U
کمک صاحب بانک
paying bank
U
بانک پرداخت کننده
presenting bank
U
بانک ارائه کننده
accepting bank
U
بانک قبولی نویس
advising bank
U
بانک ابلاغ کننده
accepting bank
U
بانک قبول کننده
Where is the nearest bank?
U
نزدیکترین بانک کجاست؟
stakeholder
U
نگهدارنده بانک در قمار
federal reserve bank
U
بانک فدرال رزرو
issuing bank
U
بانک گشاینده اعتبار
approved bank
U
بانک تایید شده
confirming bank
U
بانک تائید کننده
issuing bank
U
بانک صادر کننده
drawen on the national bank
U
عهده بانک ملی
deposit in the bank
U
در بانک به ودیعه گذاردن
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
collecting bank
U
بانک وصول کننده
deposit with the bank
U
در بانک ودیعه گذاردن
export import bank
U
بانک صادرات واردات
bankbook
U
دفترحساب بانک دفترچه بانکی
time deposits
U
مطالبه نقدی موجل از بانک
stop payment
U
دستور عدم پرداخت چک به بانک
blood bank
U
بانک جمع اوری خون
opening bank
U
بانک باز کننده اعتبار
Which bank do you bank with?
U
با کدام بانک کار می کنید؟
accepting bank
U
بانک پذیرنده حواله یابرات
depositor
U
کسیکه پول در بانک میگذارد
blood banks
U
بانک جمع اوری خون
bank for international settlements
U
بانک پرداختهای بین المللی
bank capital requirement
U
سرمایه مورد نیاز بانک
I have entangled myself with the banks .
U
خودم را گرفتار بانک ها کردم
cashier's check
U
چکی که بانک عهده خود بکشد
bank
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
Bank for International Settlements
[BIS]
U
بانک تسویه پرداخت بین المللی
faro
U
نوعی بازی قمار شبیه بانک
banks
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
This check is on bank Melli .
U
این چه بعهده بانک ملی است
cancelled cheque
U
چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
Does the bank acknowledge your signature ?
U
آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
counter check
U
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
inclearing
U
همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
big five
U
پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
lombard street
U
خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
fractional reserve banking
U
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
electronic
U
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
break the bank
<idiom>
U
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
eft
U
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
reserve
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
U
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
sideways ROM
U
نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
legal reserves
U
مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
scoreless
U
بی حساب
algorism
U
حساب
to my a
U
به حساب من
dam design
U
حساب سد
tally
U
حساب
arithmetic
U
حساب
to keep score
U
حساب
accountant
U
ذی حساب
accountants
U
ذی حساب
tallying
U
حساب
account
U
حساب
science of numbers
U
حساب
tabs
U
حساب
tab
U
حساب
score
U
حساب
tallies
U
حساب
in favour of
U
به حساب
tallied
U
حساب
incomputable
U
بی حساب
scored
U
حساب
reckonings
U
حساب
incalculable
U
بی حساب
scores
U
حساب
reckoning
U
حساب
bank account
U
حساب بانکی
integral calculvs
U
حساب جامعه
integral calculus
U
حساب جامعه
differential calculus
U
حساب فاضله
checking out
U
تسویه حساب
expense accounts
U
حساب مخارج
sum
U
حساب کردن
expense account
U
حساب هزینه
withdraws
U
برداشت از حساب
withdraw
U
برداشت از حساب
expense account
U
حساب مخارج
calculation
U
حساب براورد
scorer
U
حساب نگهدار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com