English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
have it <idiom> U به جواب رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
irresponsive U جواب ندهنده بی جواب
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
repost U جواب
riposte U جواب
antiphony U جواب
riposting U جواب
ripostes U جواب
irreprovable U بی جواب
riposted U جواب
counterplea U جواب رد
rejoinders U جواب
rejoinder U جواب
resolvent U جواب
reply U جواب
whyŠthere is the answer U در سر جواب
comeback U جواب
responses U جواب
response U جواب
replies U جواب
replying U جواب
comebacks U جواب
recalcitrancy U جواب رد
replied U جواب
recalcitrance U جواب رد
in reply to U در جواب
to give the mitten U جواب کردن
voice response U جواب صوتی
toss off <idiom> U حاضر جواب
answerable U جواب دار
undertakers U جواب گو مسئول
unanswerable U جواب ناپذیر
The wrong answer. U جواب غلط
response position U مکان جواب
undertaker U جواب گو مسئول
send away U جواب دادن
snip snap U جواب زیرکانه
reply paid U جواب قبول
recitative U جواب دادن
responsory U جواب جماعت
A straightforward answer. U جواب سر راست
question answer U سئوال- جواب
interlocutor U جواب دهنده
to make a response U جواب دادن
A correct answer. U جواب صحیح
interlocutors U جواب دهنده
irrefragably U بطور بی جواب
answer mode U حالت جواب
an abrupt answer U جواب تند
answered U : جواب پاسخ
answering U : جواب پاسخ
respond U جواب دادن
nope U جواب منفی
responds U جواب دادن
responded U جواب دادن
answers U : جواب پاسخ
brusque U پیش جواب
answer pennant U پرچم جواب
auto answer U خود جواب
favourable U جواب مساعد
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
answer U : جواب پاسخ
counter memorial U جواب یادداشت
undertaking U جواب گو مسئول
telephone responder U جواب دهنده تلفن
sockdologer U اتمام حجت جواب
sally U جواب سریع و زیرکانه
replies U جواب شفاهی دفاعیه
replied U جواب شفاهی دفاعیه
sallies U جواب سریع و زیرکانه
reply U جواب شفاهی دفاعیه
sockdolager U اتمام حجت جواب
rebutted U جواب متقابل دادن
rebutting U جواب متقابل دادن
have her cable U لنگر جواب دادن
counterclaim U جواب به ادعای شاکی
counterbid U جواب خریداربه فروشنده
corespondent U مسئول جواب گویی
retorts U جواب متقابل دادن
retort U جواب متقابل تلافی
retort U جواب متقابل دادن
rebut U جواب متقابل دادن
retorts U جواب متقابل تلافی
replying U جواب شفاهی دفاعیه
rebuts U جواب متقابل دادن
talk back <idiom> U بی ادبانه جواب دادن
In response (reply) to your letter. U در جواب نامه تان
To dismiss(sack,discharge)someone. U کسی را جواب کردن
A crushing reply(retort). U جواب دندان شکن
to comply [with] U [به نیازی] جواب دادن
to meet U [به نیازی] جواب دادن
to accommodate U [به نیازی] جواب دادن
He answered nothing. U اصلا جواب نداد
flea in one's ear <idiom> U جواب دندان شکن
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
Touché! U خوب جواب دادی!
repartee U جواب شوخی امیز
answered U جواب احتیاج را دادن
unique solution U جواب منحصر بفرد
answering U جواب احتیاج را دادن
answer U جواب احتیاج را دادن
answers U جواب احتیاج را دادن
unansweable U بی جواب تکذیب ناپذیر
to return a greeting U جواب سلام دادن
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
answered U جواب دادن از عهده برامدن
answer U جواب دادن از عهده برامدن
Why don't you answer? U چرا جواب نمی دهید؟
reply U پاسخ دادن جواب کتبی
replying U پاسخ دادن جواب کتبی
refutative U تکذیب کننده متضمن جواب رد
answers U جواب دادن از عهده برامدن
answering U جواب دادن از عهده برامدن
antiphony U انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
replied U پاسخ دادن جواب کتبی
audio response device U دستگاه جواب دهنده سمعی
meet some one's objections U به ایرادات کسی جواب دادن
To take the salute. U جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Answer me this question. U جواب این سؤالم را بده
He was pressed for pressed for ad answer . U به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
refutatory U تکذیب کننده متضمن جواب رد
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
He didnt return (acknowledge) my greetings. U جواب سلام مرا نداد
replies U پاسخ دادن جواب کتبی
Please answer the telephone. U لطفا" جواب تلفن را بدهید
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
counter U جواب دادن معامله بمثل کردن با
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
countering U جواب دادن معامله بمثل کردن با
A sharp note(reply). U نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
To answer back. U جواب دادن ( یکی بدو کردن )
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
countered U جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsor U دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
the answer is right under your nose <idiom> U جواب مثل روز روشن است
responsive U دارای عکس العمل سریع جواب گو
This does not satisfy me. U این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon U سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
audio U ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transpondor U دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transponder U دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
menu display U روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
reaches U رسیدن
escalate U رسیدن
reaching U رسیدن به
to catch up U رسیدن به
to see to U رسیدن
to come by U رسیدن
to get at U رسیدن به
arrival U رسیدن
reaching U رسیدن
to d. up with U رسیدن به
to come to hand U رسیدن
to come to a he U رسیدن
arr U رسیدن
reaches U رسیدن به
escalates U رسیدن
light or lighted U رسیدن
maturate U رسیدن
get at U رسیدن به
attained U رسیدن
catch up U رسیدن به
attaint U رسیدن به
to fetch up U رسیدن
accru U رسیدن
expire U به سر رسیدن
escalated U رسیدن
escalating U رسیدن
take in (money) <idiom> U رسیدن
aim U رسیدن
acceded U رسیدن
land U رسیدن
comes U رسیدن
arrive U رسیدن
arrived U رسیدن
arrives U رسیدن
arriving U رسیدن
attains U رسیدن
accede U رسیدن
overtakes U رسیدن به
gets U رسیدن
befall U در رسیدن
aimed U رسیدن
befallen U در رسیدن
befalling U در رسیدن
befalls U در رسیدن
befell U در رسیدن
accedes U رسیدن
acceding U رسیدن
come U رسیدن
attaining U رسیدن
reached U رسیدن
peer U رسیدن
overtake U رسیدن به
overtaken U رسیدن به
aims U رسیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com