English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
head start <idiom> U کاری را قبل از بقیه انجام دادن
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
notifying U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
reported U اطلاع دادن
reports U اطلاع دادن
notified U اطلاع دادن
information U اطلاع دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
reminder U بقیه
remainder U بقیه
reminders U بقیه
remnants U بقیه
remnant U بقیه
upon bail U بقیه ضمانت
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
She is head and shoulders above others . U یک سر وگردن از بقیه بلندتر است
What is good enough for others should be good enough for you. U خونت که از بقیه رنگین تر نیست
(be) thrown together <idiom> U شانسی با بقیه هم گروه شدن
two up U تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
wise guy <idiom> U باهوش تراز بقیه جلودادن
Keep the change. بقیه پول مال خودتان.
version U کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
You take the lead and others wI'll follow. U تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
versions U کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
acrolith U مجسمهای که سر و دست وپای ان سنگی و بقیه اش چوب باشد
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
have a go at <idiom> U سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
subscript U حرف کوچک که زیر خط بقیه حروف چاپ میشود.
acrolithus U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolith U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
polysomic U دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
header U پانچ کارت حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهای مجموعه
lan U بخشی از شبکه که از بقیه بخشها یا bridge جدا شده است
headers U پانچ کارت حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهای مجموعه
master U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
masters U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
mastered U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
choir-screen U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
unit matrix U ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
highlights U حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlighted U حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
choire-enclosure U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
highlight U حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
worded U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
random access U فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
datum U اطلاع
awareness U اطلاع
deep read U با اطلاع
conizance U اطلاع
learning U اطلاع
unwitting U بی اطلاع
information U اطلاع
unknowing U بی اطلاع
unknowable U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
well read U با اطلاع
versed U با اطلاع
tip-off U اطلاع
warning U اطلاع
word U اطلاع
intelligence U اطلاع
notice U اطلاع
acquaintance U اطلاع
communication U اطلاع
uniformed U بی اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
unawares U بی اطلاع
unaware U بی اطلاع
notification U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
advice U اطلاع
knowledge U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
nescious U بی اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
conscious mind U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
consciousness U اطلاع
unimformed U بی اطلاع
know how U اطلاع
altar-screen U [پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
chapter U بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapters U بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
sections U بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
section U بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
header U اطلاعات ابتدای لیست داده مربوط به بقیه داده
headers U اطلاعات ابتدای لیست داده مربوط به بقیه داده
tip-offs U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
noticed U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
misknow U بی اطلاع بودن از
prospectuses U اطلاع نامه
noticing U توجه اطلاع
tip-off U اطلاع نهانی
precognition U اطلاع قبلی
prospectus U اطلاع نامه
attentions U اخطارجهت اطلاع به
attention U اخطارجهت اطلاع به
a piece of information U یک تکه اطلاع
inking U اطلاع مختصر
informatics U اطلاع رسانی
letter of a U اطلاع نامه
tip off U اطلاع نهانی
knowledge of results U اطلاع از نتایج
global knowledge U اطلاع سراسری
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
preview U اطلاع قبلی
previews U اطلاع قبلی
criticaster U ناقد بی اطلاع
unadvised U بدون اطلاع
advice note U یادداشت اطلاع
bracket U چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
assemble capital stock U بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
control map U نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
tip U انعام اطلاع منحرمانه
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
messages U حجم اطلاع مشخص
let me know U بمن اطلاع دهید
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
message U حجم اطلاع مشخص
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
publicize U به اطلاع عموم رساندن
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
publicised U به اطلاع عموم رساندن
publicises U به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
publitize U به اطلاع عموم رساندن
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
detail U شرح مفصل یکان بقیه یکان
detailing U شرح مفصل یکان بقیه یکان
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com