English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
storing U می باقی می ماند
store U می باقی می ماند
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
maintenance of membership U هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
inertia U ماند
residue U پس ماند
remanence U پس ماند
residues U پس ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> U آب که یک جا ماند مى گندد.
it was left unfinished U ناتمام ماند
residual magnetism U مغناطیس پس ماند
inertial force U نیروی ماند
that borders upon madness U اینکاربدیوانگی می ماند
magnetic inertia U پس ماند مغناطیسی
he did not open his lips U خاموش ماند
moment of inertia U گشتاور ماند
mass U جرم ماند [فیزیک]
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. U داغش به دلم ماند
intrinsic mass U جرم ماند [فیزیک]
He wisely stayed at home . U عقل کردودرمنزل ماند
proper mass U جرم ماند [فیزیک]
principal moment of inertia U لنگر اصلی ماند
principal axis of inertia U محور اصلی ماند
it was snowed under U زیر برف ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
rest mass U جرم ماند [فیزیک]
She was left out in the cold . she was left high and dry . U سرش بی کلاه ماند
rotational inertia U گشتاور ماند [فیزیک]
angular mass U گشتاور ماند [فیزیک]
invariant mass U جرم ماند [فیزیک]
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
impulses U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
It left a good taste in my mouth . U مزه اش توی دهانم ماند
displacement hull U قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
impulse U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
duration U مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
The judge remained an honest man all his life . U قاضی تمام عمرش درستکار ماند
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
A full purse never lacks friends.. <proverb> U یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
knuckle sprue U استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon U بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter. U کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
tumblers U معلق زن
conditional U معلق
suspended U معلق
hypostasis U معلق
pensile U معلق
suspend U معلق
hanging U معلق
turntable U معلق
suspense U معلق
turntables U معلق
dependent U معلق
abeyant U معلق
suspension bridge U پل معلق
pendent U معلق
suspension bridges U پل معلق
heels over head U معلق
suspending U معلق
flip flap U معلق
suspender U معلق
suspensory U معلق
suspensor U معلق
handstand U معلق
handstands U معلق
up in the air <idiom> معلق
tumbler U معلق زن
summersault U معلق
pendant U معلق
pendants U معلق
suspends U معلق
headlong U معلق
cantilever bridge U پل معلق
jusad rem U حق معلق
chain bridge U پل معلق
over- U باقی
over U باقی
somersaults U معلق زدن
suspend U معلق کردن
hanging indent U تورفتگی معلق
suspension U معلق کردن
suspensions U معلق کردن
suspending U معلق کردن
full-suspension <adj.> U کاملا معلق
levitative U معلق در هوا
lis pendens U دعوای معلق
to be up in the air U معلق بودن
hanging step U پله معلق
suspends U معلق کردن
hanging U معلق شدن
tumbled U معلق شدن
somersaults U معلق پشتک
somersault U معلق پشتک
suspended load U بار معلق
tumbles U معلق زدن
tumbles U معلق شدن
somersaulted U معلق پشتک
suspended solids U جامدات معلق
tumbled U معلق زدن
somersaulting U معلق زدن
unconditionality U معلق نبودن
tumble U معلق زدن
suspensive U تعلیق معلق
tumble U معلق شدن
suspension cable U کابل معلق
suspense file U پرونده معلق
suspensed sediment U رسوبات معلق در اب
somersault U معلق زدن
conditional contract U عقد معلق
suspension reinforcement U ارماتور معلق
somersaulted U معلق زدن
estate in remainder U تملک معلق
somerset U معلق زدن
somersaulting U معلق پشتک
somerset U شیرجه معلق
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
reopen U باقی بودن
dregs U باقی مانده
reopened U باقی بودن
to leave behind U باقی گذاردن
impresses U باقی گذاردن
scantling U باقی مانده
impressing U باقی گذاردن
conservation force U نیروی باقی
impress U باقی گذاردن
to be in arrear U باقی داربودن
preserve U باقی نگهداشتن
to be on the safe side U باقی نباشد
preserves U باقی نگهداشتن
preserving U باقی نگهداشتن
left over U باقی مانده
out of <idiom> U باقی نمانده
impressed U باقی گذاردن
reopening U باقی بودن
hold over U باقی ماندن
remainder U باقی مانده
holdovers U باقی مانده
debris U باقی مانده
holdover U باقی مانده
surplus U باقی مانده
surpluses U باقی مانده
leave U باقی گذاردن
leaving U باقی گذاردن
behinds U باقی دار
behinds U باقی کار
behind U باقی دار
come through U باقی ماندن
behind U باقی کار
gleanings U ریزه باقی
reopens U باقی بودن
survive U باقی بودن
survived U باقی بودن
organzine U ابریشم باقی
extant U باقی مانده
survives U باقی بودن
remains U باقی مانده
remnants U باقی مانده
aliquant U باقی اورنده
surviving U باقی بودن
otherworld U عالم باقی
remnant U باقی مانده
input U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
a bolt from the blue U مثل عجل معلق
hang-up U درحال معلق ماندن
hang up U درحال معلق ماندن
floccule U تودههای معلق درمایع
suspend from service U معلق کردن از کار
hang-ups U درحال معلق ماندن
suspension of vouchers U معلق کردن اسناد
pending U تازمانی که امر معلق
arch-buttant U پشت بند معلق
cable suspension bridge U پل معلق با سیم تابیده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com