Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to turn the corner
<idiom>
U
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to look oneself again
U
بهبود یافتن
meliorate
U
بهبود یافتن
look oneself again
U
بهبود یافتن
pick up health
U
بهبود یافتن
pull through
<idiom>
U
بهبود یافتن
up and about
<idiom>
بهبود یافتن
recovers
U
بهبود یافتن بازیابی
recovering
U
بهبود یافتن بازیابی
recover
U
بهبود یافتن بازیابی
critical path analysis
U
استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
phased array
U
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
critical coupling
U
کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
creep
U
مرحله به مرحله جلو رفتن
creeps
U
مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection
U
سیستم پرتاب مرحله به مرحله
sophistication
U
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
boost phase
U
مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
leapfrogged
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrog
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
assembler
U
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
hardness
U
دشواری
difficulty
U
دشواری
laboriousness
U
دشواری
difficulties
U
دشواری
spinosity
U
دشواری
inexplicability
U
دشواری
arduousness
U
دشواری
difficulty index
U
شاخص دشواری
item difficulty
U
دشواری پرسش
node
U
دشواری برامدگی
thick and thin
U
در دشواری وسهولت
nodes
U
دشواری برامدگی
dysphasia
U
دشواری در سخن
smooth
<adj.>
U
بدون دشواری
gravity
U
دشواری وضع
oppressiveness
U
جفا کاری دشواری
unreturnable
U
دشواری در بازگردانی توپ
to fall on one's legs
U
از دشواری رها شدن
it is particularly difficult
U
یک دشواری ویژه دارد
to pull off
U
باوجود دشواری انجام دادن
to be in a nice
[pretty]
pickle
<idiom>
U
بدجور در وضعیت دشواری بودن
[اصطلاح روزمره]
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
forgiveness
U
گذشت
uncharitable
U
بی گذشت
generously
U
یا گذشت
forgave
U
از ... گذشت
unforgiving
U
بی گذشت
big-hearted
U
با گذشت
passing
U
در گذشت
amnesties
U
گذشت
forbearing
U
با گذشت
forbearingly
U
با گذشت
forgivingness
U
گذشت
amnesty
U
گذشت
illiberal
U
بی گذشت
ungenerous
U
بی گذشت
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
inflight phase
U
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
remission
U
گذشت تخفیف
pardon
U
امرزش گذشت
pardoned
U
امرزش گذشت
pardoning
U
امرزش گذشت
period/stretch/lapse of time
U
گذشت زمان
waives
U
گذشت کردن از
waived
U
گذشت کردن از
forbearingly
U
از روی گذشت
waive
U
گذشت کردن از
remissive
U
گذشت کننده
remittal
U
گذشت پرداخت
intolerant
U
بی گذشت متعصب
time is up
U
وقت گذشت
time lapse
U
گاه گذشت
lapsing
U
گذشت زمان
lapses
U
گذشت زمان
lapse
U
گذشت زمان
with each passing year
U
با گذشت هر سال
pardons
U
امرزش گذشت
obituary
U
اگهی در گذشت
obituaries
U
اگهی در گذشت
forbear
U
گذشت کردن
I had an awful time .
U
به من خیلی بد گذشت
tolerances
U
مرز گذشت
With passage of time .
U
با گذشت زمان
time period
U
گذشت زمان
period
U
گذشت زمان
time span
U
گذشت زمان
tolerance
U
مرز گذشت
forbears
U
گذشت کردن
it is all up
U
گذشت ورفت
it crossed my mind
U
بخاطری گذشت
phasing
U
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
combat phase
U
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
We had a very rough time.
U
نه ما خیلی سخت گذشت
last sunday
U
همین یکشنبه که گذشت
reentry point
U
نقطه باز گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
got through (the bill got through the ma
U
لایحه از مجلس گذشت
We had a very enjoyable time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
i was too indulgent to him
U
زیاد به او گذشت کردم
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
Many years passed .
U
چندین سال گذشت
the bill got throught the majlis
U
لایحه از مجلس گذشت
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
close call/shave
<idiom>
U
خطراز بیخ گوشش گذشت
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
My holiday did me a world of good.
U
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
critical limit
U
حد بحرانی
decretory
U
بحرانی
marginal
U
بحرانی
climacteric
U
بحرانی
critical
U
بحرانی
acute
U
بحرانی
decretive
U
بحرانی
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
we had a good time
U
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
improvement
U
بهبود
advances
U
بهبود ها
improvement
U
بهبود
progress
U
بهبود
advance
U
بهبود
mending
U
بهبود
revival
U
بهبود
revivals
U
بهبود
proceedings
U
بهبود ها
progression
U
بهبود
remission
U
بهبود
recovery upturn
U
بهبود
improvements
U
بهبود
recoveries
U
بهبود
recovery
U
بهبود
juncture
U
موقع بحرانی
critical temperature
U
دمای بحرانی
critical depth
U
عمق بحرانی
critical mass
U
جرم بحرانی
nicking
U
موقع بحرانی
critical heat flux
U
شارحرارتی بحرانی
critical resistance
U
مقاومت بحرانی
critical magnitude
U
اندازه بحرانی
critical area
U
ناحیه بحرانی
critical path
U
مسیر بحرانی
cretical flow
U
جریان بحرانی
nick
U
موقع بحرانی
nicked
U
موقع بحرانی
critical altitude
U
ارتفاع بحرانی
critical amplification
U
تقویت بحرانی
critical isotherm
U
هم دمای بحرانی
critical height
U
بلندی بحرانی
critical activity
U
فعالیت بحرانی
critical value
U
ارزش بحرانی
critical height
U
ارتفاع بحرانی
critical angle
U
زاویه بحرانی
critical speed
U
سرعت بحرانی
nicks
U
موقع بحرانی
acritical
U
غیر بحرانی
critical valve
U
مقدار بحرانی
critical pollution
U
الودگی بحرانی
critical pressure
U
فشار بحرانی
critical coupling
U
تزویج بحرانی
critical region
U
ناحیه بحرانی
Critical Regonalism
U
منطقه ی بحرانی
critical
U
حیاتی بحرانی
critical region
U
منطقه بحرانی
critical damping
U
خفیدگی بحرانی
critical current
U
شدت بحرانی
exigent
U
فشاراور بحرانی
critical point
U
نقطه بحرانی
critical damping
U
میرائی بحرانی
critical frequency
U
فرکانس بحرانی
critical flow
U
جریان بحرانی
razor edge
U
موقعیت بحرانی
critical period
U
دوره بحرانی
critical point
U
نقطه بحرانی
critical density
U
چگالی بحرانی
critical assembly
U
ترتیب بحرانی
critical velocity
U
سرعت بحرانی
snows of yesteryear
[water under the bridge]
<idiom>
U
هر چه گذشت گذشته.
[غیر قابل تغییراست]
[اصطلاح]
modifies
U
بهبود دادن
quick recovery
U
بهبود سریع
modify
U
بهبود دادن
ameliorator
U
بهبود دهنده
modifying
U
بهبود دادن
improvability
U
بهبود پذیری
ameliorative
U
بهبود یابنده
recovery time
U
زمان بهبود
improvable
U
بهبود پذیر
It'll be OK.
<idiom>
U
بهبود میابد!
temper
U
حالت بهبود
upgraded
U
بهبود امکانات
upgrading
U
بهبود امکانات
betterment
U
اصلاح بهبود
upgrades
U
بهبود امکانات
upgrade
U
بهبود امکانات
restore to health
U
بهبود دادن
meliorism
U
بهبود طلبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com