English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
purporst U بهانه مفهوم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fictions U بهانه
fiction U بهانه
comeback U بهانه
comebacks U بهانه
essoin U بهانه
excusing U بهانه
excuses U بهانه
excused U بهانه
plea U بهانه
pleas U بهانه
alibi U بهانه
subterfuges U بهانه
subterfuge U بهانه
guize U بهانه
cover shame U بهانه
pretexts U بهانه
pretext U بهانه
pegs U بهانه
peg U بهانه
put off U بهانه
alibis U بهانه
excuse U بهانه
allegation U بهانه
allegations U بهانه
pretext U بهانه اوردن
feigner U بهانه انگیز
pernickety U بهانه گیر
alibi U بهانه اوردن
factitious U بهانه کننده
alibis U بهانه اوردن
to pretend an excuse U بهانه کردن
to offer an excuse U بهانه انگیختن
to gain time U به بهانه گذراندن
fetches U بهانه طفره
pretense U بهانه ادعا
pretexts U بهانه اوردن
fetch U بهانه طفره
persnickety U بهانه گیر
evasion U بهانه حیله
evasions U بهانه حیله
fetched U بهانه طفره
under the d. of U به بهانه درلفافه
To make excuses . To quibble. U بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
To trump uo an excuse. U بهانه براشیدن
pretenses U بهانه ادعا
finicky U بهانه گیر
pretences U بهانه ادعا
pretence U بهانه ادعا
To find fault. U بهانه گرفتن
under the plea of U بعنوان به بهانه
nitpicking U بهانه گیری
under the pretence of illness U به بهانه نا حوشی
masks U لفافه بهانه
under the mask of U به بهانه در لفافه
mask U لفافه بهانه
concepts U مفهوم
conception U مفهوم
conceptions U مفهوم
vacuous U بی مفهوم
context U مفهوم
sounded U مفهوم
intendment U مفهوم
moral U مفهوم
sound U مفهوم
tacit U مفهوم
concept U مفهوم
signification U مفهوم
notion U مفهوم
notions U مفهوم
intelligible U مفهوم
purporst U مفهوم
hang U مفهوم
hangs U مفهوم
contexts U مفهوم
purpose U مفهوم
purposes U مفهوم
soundest U مفهوم
sounds U مفهوم
excuseless U بهانه برمدار نبخشیدنی
feignedly U ازروی بهانه باتزویر
to a ignorance U نادانی بهانه کردن
feigningly U از روی بهانه یا تزویر
he is ready at excuses U برای بهانه انگیزی
dissemble U وانمودکردن بهانه کردن
inexcusable U بدون بهانه نبخشیدنی
dissembled U وانمودکردن بهانه کردن
dissembles U وانمودکردن بهانه کردن
dissembling U وانمودکردن بهانه کردن
purporting U مفهوم ساختن
purports U مفهوم ساختن
meaning U مفهوم فحوا
meanings U مفهوم فحوا
effect U مفهوم نیت
effected U مفهوم نیت
effecting U مفهوم نیت
constructively U بطور مفهوم
implications U مفهوم استنباط
implicitly U بطور مفهوم
purported U مفهوم ساختن
purport U مفهوم ساختن
sense U حس تشخیص مفهوم
sensed U حس تشخیص مفهوم
senses U حس تشخیص مفهوم
implication U مفهوم استنباط
conception U مفهوم آفرینی
intention U غرض مفهوم
intentions U غرض مفهوم
unintelligible U غیر مفهوم
significance U مفهوم اهمیت
relational concept U مفهوم ربطی
implied U مفهوم ضمنی
comprehensibly U بطور مفهوم
iuntelligibly U بطور مفهوم
intelligibly U بطور مفهوم
conceptualization U مفهوم سازی
impliedly U بطور مفهوم
ideogram U مفهوم نگاشت
substances U مفاد مفهوم
implied U ضمنا" مفهوم
concept formation U تکوین مفهوم
contraposition U مفهوم مخالف
conceptual learning U مفهوم اموزی
substance U مفاد مفهوم
importing U مفهوم ورود
imported U مفهوم ورود
concept learning U مفهوم اموزی
conjunctive concept U مفهوم عطفی
import U مفهوم ورود
an implausible excuse U بهانه یا عذر غیر موجه
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> U ییله جو را بهانه بسیار است .
to pretend an excuse U عذر برانگیختن بهانه انگیختن
A fusspot. U آدم بهانه گیر (ایرادی )
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
implicit U اشاره شده مفهوم
to the [that] effect <adv.> U با مفهوم [معنی] کلی
get the message <idiom> U به واضحی فهمیدن مفهوم
overtones U شدیدالحن مفهوم فرعی
roger U مفهوم شد پیام را گرفتم
value added concept U مفهوم ارزش افزوده
galimatias U کلام غیر مفهوم
overtone U شدیدالحن مفهوم فرعی
percept U چیز مفهوم ادراکات
implications U مستلزم بودن مفهوم
zircon U سخن غیر مفهوم
implication U مستلزم بودن مفهوم
picked quarrel U نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
by con. U مفهوم مخالف ان جنین میشود
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
the inherent U text or word a of indirectsense and مفهوم
denotation U علامت تفکیک معنی و مفهوم
essoin U بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
loose sentence U جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
The sense of this word is not clear . U معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
wheel U [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
rebus sic stautibus U به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
information hiding U یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
yin yang U مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
dictatorships U این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorship U این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
stored program concept U ایده برنامه ذخیره شده مفهوم برنامه ذخیره شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com