Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is ready at excuses
U
برای بهانه انگیزی
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
contumacy
U
امتناع از حضوردردادگاه
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
in the p
U
درزمان گذشته
on a dime
<idiom>
U
درزمان خیلی کوتاه
when the chips are down
<idiom>
U
درزمان مهم وخطرناک
decay
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
mosaic d.
U
وضع احکام دینی درزمان موسی
decays
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
executory contract
U
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
prestation
U
خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
septuagint
U
ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
jacobus
U
سکه زرکه درزمان جیمزیکم زدندوبهای ان از 02تا42شیلینگ بود
roundheal
U
عضو پارلمان انگلیس درزمان شارل یکم که سرش را ازته میزد
dispatch route
U
جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
prize of war
U
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
FatBits
U
انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد
regular
U
مقرر
regulars
U
مقرر
statutory
U
مقرر
due
U
مقرر
instructions
U
مقرر
instruction
U
مقرر
statutory law
U
مقرر
excusing
U
بهانه
subterfuge
U
بهانه
subterfuges
U
بهانه
pretext
U
بهانه
allegation
U
بهانه
allegations
U
بهانه
peg
U
بهانه
put off
U
بهانه
excuse
U
بهانه
excused
U
بهانه
pegs
U
بهانه
pretexts
U
بهانه
excuses
U
بهانه
cover shame
U
بهانه
alibi
U
بهانه
pleas
U
بهانه
comeback
U
بهانه
plea
U
بهانه
comebacks
U
بهانه
essoin
U
بهانه
alibis
U
بهانه
guize
U
بهانه
fiction
U
بهانه
fictions
U
بهانه
enactive
U
مقرر دارنده
pass a resolution
U
مقرر داشتن
provision
U
مقرر کردن
statutory
U
قانونی مقرر
defaulting
U
در موعد مقرر
defaults
U
در موعد مقرر
standard
U
مقرر قانونی
default
U
در موعد مقرر
due
U
لازم مقرر
standards
U
مقرر قانونی
defaulted
U
در موعد مقرر
govern
U
مقرر داشتن
provides
U
مقرر داشتن
thetical
U
مقرر معین
relevant time
U
موعد مقرر
thetic
U
مقرر معین
courier station
U
مقرر پیک
regulars
U
معین مقرر
prescript
U
مقرر شده
regular
U
معین مقرر
agreed time
U
موعد مقرر
governed
U
مقرر داشتن
governs
U
مقرر داشتن
due date
U
موعد مقرر
adjudge
مقرر داشتن
provide
U
مقرر داشتن
under the pretence of illness
U
به بهانه نا حوشی
to offer an excuse
U
بهانه انگیختن
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
under the mask of
U
به بهانه در لفافه
under the d. of
U
به بهانه درلفافه
factitious
U
بهانه کننده
pretense
U
بهانه ادعا
pretexts
U
بهانه اوردن
to pretend an excuse
U
بهانه کردن
nitpicking
U
بهانه گیری
fetch
U
بهانه طفره
finicky
U
بهانه گیر
To find fault.
U
بهانه گرفتن
To look for a pretext ( an excuse ).
U
پی بهانه گشتن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
pretences
U
بهانه ادعا
pretenses
U
بهانه ادعا
To make excuses . To quibble.
U
بهانه کردن
To trump uo an excuse.
U
بهانه براشیدن
feigner
U
بهانه انگیز
pernickety
U
بهانه گیر
persnickety
U
بهانه گیر
fetches
U
بهانه طفره
fetched
U
بهانه طفره
pretence
U
بهانه ادعا
pretext
U
بهانه اوردن
alibi
U
بهانه اوردن
alibis
U
بهانه اوردن
mask
U
لفافه بهانه
masks
U
لفافه بهانه
evasion
U
بهانه حیله
evasions
U
بهانه حیله
foreordain
U
از پیش مقرر کردن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
code
U
قانون قاعده مقرر
by work
U
کار غیر مقرر
foreordinate
U
از پیش مقرر کردن
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
assign
U
مقرر داشتن گماشتن
assigned
U
مقرر داشتن گماشتن
assigning
U
مقرر داشتن گماشتن
assigns
U
مقرر داشتن گماشتن
future perfect
U
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
excuseless
U
بهانه برمدار نبخشیدنی
dissembled
U
وانمودکردن بهانه کردن
to a ignorance
U
نادانی بهانه کردن
dissemble
U
وانمودکردن بهانه کردن
dissembling
U
وانمودکردن بهانه کردن
feignedly
U
ازروی بهانه باتزویر
dissembles
U
وانمودکردن بهانه کردن
feigningly
U
از روی بهانه یا تزویر
inexcusable
U
بدون بهانه نبخشیدنی
purporst
U
بهانه مفهوم شدن
standards
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
The deadline is coming closer.
U
مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
out of place
<idiom>
U
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
A fusspot.
U
آدم بهانه گیر (ایرادی )
to pretend an excuse
U
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
U
ییله جو را بهانه بسیار است .
an implausible excuse
U
بهانه یا عذر غیر موجه
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
The prescribed time - limit expires tomorrow .
U
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
There is no fault to find with my work.
U
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
picked quarrel
U
نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
moslem league
U
اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
phantom order
U
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
U
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
qualified indorsement
U
فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
tenant right
U
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
U
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
U
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
microsoft
U
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link
U
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
c
U
استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
narrative
U
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function
U
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recalled
U
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls
U
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives
U
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recall
U
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
no show
U
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
revenue tax
U
مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloth
U
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bins
U
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bin
U
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
teacloths
U
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil
U
دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
HTTP
U
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
scratching
U
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches
U
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cat
U
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
scratched
U
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com