English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lift U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts U بلند کردن شریک رقص اززمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The aircraft got off the ground . U هواپیما اززمین بلند شد
partnering U شریک کردن شریک
partnered U شریک کردن شریک
partners U شریک کردن شریک
partner U شریک کردن شریک
associates U شریک کردن
associate U شریک کردن
associating U شریک کردن
associated U شریک کردن
associating U شریک کردن همدست
associates U شریک کردن همدست
associated U شریک کردن همدست
associate U شریک کردن همدست
loft U ارتفاع گوی گلف اززمین
emblements U منافع حاصله اززمین مزروعی
slipped U جدا شدن لنگر اززمین
slip U جدا شدن لنگر اززمین
slips U جدا شدن لنگر اززمین
aweigh U لنگر اززمین کنده شده
lofts U ارتفاع گوی گلف اززمین
partake U شرکت کردن شریک شدن در
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
yokefellow U شریک شریک زندگی
pickup message U پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
clackvalve U دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touts U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
dirndl U نوعی دامن بلند با کمر بلند
he was a partner with me U با من شریک یا انباز بود شریک من بود
heists U بلند کردن
exalts U بلند کردن
heightened U بلند کردن
walk off with U بلند کردن
exalt U بلند کردن
exalting U بلند کردن
lift U بلند کردن
hoists U بلند کردن
lifted U بلند کردن
heist U بلند کردن
lifting U بلند کردن
lifts U بلند کردن
throw up U بلند کردن
upraise U بلند کردن
heaved U بلند کردن
heightening U بلند کردن
hoist U بلند کردن
elevating U بلند کردن
erects U بلند کردن
heightens U بلند کردن
elevate U بلند کردن
elevates U بلند کردن
hoisted U بلند کردن
to throw up U بلند کردن
to kick up U با پا بلند کردن
erected U بلند کردن
heave U بلند کردن
heighten U بلند کردن
erecting U بلند کردن
erect U بلند کردن
cranes U وسیله بلند کردن
hoists U وسیله بلند کردن
crane وسیله بلند کردن
lift fire U بلند کردن اتش
hoist U وسیله بلند کردن
soar U بلند پروازی کردن
soared U بلند پروازی کردن
soars U بلند پروازی کردن
steal U بلند کردن چیزی
craning U وسیله بلند کردن
craned U وسیله بلند کردن
hoisted U وسیله بلند کردن
turn down <idiom> U کم کردن صدای بلند
chairlifts U سردست بلند کردن
chairlift U سردست بلند کردن
steals U بلند کردن چیزی
hydraulic lift U بلند کردن اب به نیروی اب
harangued U باصدای بلند نطق کردن
haranguing U باصدای بلند نطق کردن
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
raise a dust U گرد و خاک بلند کردن
vociferate U با صدای بلند ادا کردن
pedestals U بلند کردن ترفیع دادن
harangue U باصدای بلند نطق کردن
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
pedestal U بلند کردن ترفیع دادن
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
to put forth U بلند کردن نمایش دادن
to make a dust U گردو خاک بلند کردن
banks U کپه کردن بلند شدن
harangues U باصدای بلند نطق کردن
bank U کپه کردن بلند شدن
shoplifting U بلند کردن جنس از مغازه
crane باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
cranes U باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
craning U باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
lay hands one someone U دست روی کسی بلند کردن
to pick up women <idiom> U دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
bite off more than one can chew <idiom> U با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
ululate U باصدای بلند ناله وزاری کردن
craned U باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
too many irons in the fire <idiom> U بایک دست چند هندوانه بلند کردن
To vacate a house. U خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
jabbed U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabs U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
jabbing U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jab U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
to blast something U با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
toe raise U تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
spike U میخ بلند کف کفش فوتبالیست هاوورزشکاران میخ دار کردن میخکوب کردن
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poops U قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poop U قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to pick up somebody [to find sexual partners] U بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
lever U اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
levers U اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
coparcener U شریک
joint U شریک
copratner U شریک
compatriot U شریک
copartner U شریک
partnered U شریک
compatriots U شریک
complier U شریک
consort U شریک
partaker U شریک
sharer U شریک
participator U شریک
accessory U شریک
consorting U شریک
partnering U شریک
consorts U شریک
conpanion U شریک
consorted U شریک
partners U شریک
partner U شریک
counterparts U شریک
counterpart U شریک
associated U شریک
participants U شریک
pardner U شریک
companies U شریک
company U شریک
associate U شریک
participant U شریک
associates U شریک
pals U شریک
coagent U شریک
pal U شریک
backer U شریک
accessorial U شریک
backers U شریک
privy U شریک
associating U شریک
party U طرف شریک
partners U شریک شدن
fllowheir U شریک ارث
participants U شریک در جرم
particeps criminis U شریک جرم
partner U شریک شدن
conspirators U شریک فتنه
partnered U شریک شدن
general partner U شریک ضامن
chip in <idiom> U شریک شدن
duumvir U شریک مقام
participant U شریک در جرم
partnering U شریک شدن
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
conspirator U شریک فتنه
aider and abettor U شریک در جرم
joint hands U شریک شدن
parcener U شریک مشاع
p in the second degree U شریک جرم
fellow or foint heir U شریک الارث
coheir U شریک در ارث
coheir U شریک ارث
participates U شریک شدن
cosignatory U شریک در امضا
nominal partner U شریک اسمی
corespondent U شریک جرم
participated U شریک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com