English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5879 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
snarl U بغرنجی برجسته کردن
snarled U بغرنجی برجسته کردن
snarling U بغرنجی برجسته کردن
snarls U بغرنجی برجسته کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
embossing U طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
stereograph U نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
complications U بغرنجی
puzzlement U بغرنجی
complication U بغرنجی
intricacies U بغرنجی
intricacy U بغرنجی
tactical complication U بغرنجی تاکتیکی
compiexity U درهمی بغرنجی
complicacy U بغرنج بغرنجی
alto-rilievo U [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model U مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
saliency U نکته برجسته موضوع برجسته
salience U نکته برجسته موضوع برجسته
embossment U نقوش برجسته برجسته کاری
bas relif U حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent U برجسته فوق العاده برجسته
stereoscope U جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
thread U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
threads U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
emboss U برجسته کردن
signalize U برجسته کردن
goffer U مجعدکردن برجسته کردن
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses U نقش برجسته تهیه کردن
bossing U نقش برجسته تهیه کردن
bossed U نقش برجسته تهیه کردن
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
boss U نقش برجسته تهیه کردن
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
repousse U برجسته نمایاحکاکی برجسته
to give prominence to U بزرگ کردن برجسته کردن
anaglyph U عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
illustrous U برجسته
masterwork U برجسته
primes U برجسته
conspicuous U برجسته
in relief U برجسته
predominant U برجسته
strikingly U برجسته
salient U برجسته
striking U برجسته
mainline U برجسته
outstandingly U برجسته
mainlined U برجسته
par excellence U برجسته
overriding U برجسته
kenspeckle U برجسته
outstanding U برجسته
convex U برجسته
pre-eminent U برجسته
mainlining U برجسته
mainlines U برجسته
rilievo U برجسته
raised U برجسته
laureate U برجسته
primed U برجسته
illustrious U برجسته
cordon bleu U برجسته
torose U برجسته
distinguished U برجسته
relief emboss U برجسته
stereometric U خط برجسته
stereometric U برجسته
of d. U برجسته
relievo U برجسته
prime U برجسته
eminent U برجسته
prosilient U برجسته
prominent U برجسته
crowned U برجسته
illustrated U برجسته
noted U برجسته
ridged U برجسته
pre eminent U برجسته
staring U برجسته
dominant U برجسته
starring U برجسته
smatt U برجسته زیرکانه
basso relief U برجسته کوتاه
raised figure طرح برجسته
to put forward U برجسته نمودارکردن
embossed U برجسته شده
eminently U بطور برجسته
notbility U شخص برجسته
swells U برجسته شیک
relief emboss U نقشه برجسته
contour U نقشه برجسته
relief map U نقشه برجسته
premier U هنرپیشه برجسته
embossed alphabet U الفبای برجسته
illustriously U برجسته وار
premiers U هنرپیشه برجسته
aegicrane U آذین برجسته سر
aegicranium U آذین برجسته سر
affigy U تصویر برجسته
topographic map U نقشه برجسته
egregious U برجسته نمایان
front face U سطح برجسته
acrography U گچ کاری برجسته
tyupical U نوبهای برجسته
bas-relief U برجسته کاری
alto relievo U برجسته بلند
bas relif U نقوش برجسته
leading U عمده برجسته
to make one's mark U برجسته شدن
mezzo rillievo U نیم برجسته
effigy U تصویر برجسته
bas relif U نقش کم برجسته
raised shoulder U شانه برجسته
anaglyph U حجاری برجسته
effigies U تصویر برجسته
anaglyph U تزئینات برجسته
relievo U برجسته کاری
signally U بطور برجسته
in relief U بطور برجسته
magnific U معروف برجسته
fash butt welding U جوش برجسته
laureatel U شاعر برجسته
bas relief U نقش کم برجسته
distinguished U برجسته مهم
bas relief U برجسته کوتاه
saleint U برجسته چشمگیر
saleintiant U برجسته چشمگیر
poet laureate U شاعر برجسته
predominantly U بطور برجسته
personages U شخص برجسته
personage U شخص برجسته
palmy U برجسته کامیاب
stereoscopic U برجسته بینی
stereoscopic U برجسته بین
salient pole U قطب برجسته
stereoscopics U برجسته نمایی
bas-relief U برجسته کوتاه
projection welding U جوش برجسته
premiere U هنرپیشه برجسته
premiered U هنرپیشه برجسته
premieres U هنرپیشه برجسته
bas-reliefs U نقش کم برجسته
premiering U هنرپیشه برجسته
contour map U نقشه برجسته
humdinger U تفوق برجسته
half relief U نیم برجسته
cordon bleu U آدم برجسته
mezzo relief U نیم برجسته
humdingers U تفوق برجسته
stand out U برجسته عالی
stand out U برجسته بودن
bas-reliefs U برجسته کوتاه
bas-relief U نقش کم برجسته
stucco relief U گچبریهای برجسته
drop shadow U سایه برجسته
milestone U مرحله برجسته
bosses U ارباب برجسته
project U برجسته بودن
swell U برجسته شیک
exaggerated stereoscopy U برجسته بین
bossed U ارباب برجسته
to create an image for oneself as somebody U برجسته شدن
to stand out U برجسته بودن
boss U ارباب برجسته
relief U برجسته کاری
relief U حجاری برجسته
topography U برجسته نگاری
swelled U برجسته شیک
milestones U مرحله برجسته
feat U کار برجسته
projected U برجسته بودن
projects U برجسته بودن
piece de resistance U فقره برجسته
bossing U ارباب برجسته
feats U کار برجسته
high relief U نقوش برجسته
low relief U نقش نیم برجسته
bosomed U دارای سینه برجسته
bigwigs U شخص مهم و برجسته
landmarks U واقعه برجسته راهنما
living picture U نمایش یاتصویر برجسته
bosomy U دارای پستان برجسته
blebby U برجسته یاحباب دار
distinguished rug U قالی با ارزش و برجسته
banks U قسمت برجسته سر پیچ
narrative relief U نقش برجسته توصیفی
noticeable U قابل ملاحضه برجسته
bigger U ستبر ادم برجسته
brocade U پارچه ابریشمی گل برجسته
bank U قسمت برجسته سر پیچ
bell-cast U [لبه ی برجسته بام]
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
to stand out in relief U برجسته یا روشن بودن
biggest U ستبر ادم برجسته
landmark U واقعه برجسته راهنما
narrative relief U نقش برجسته روایتی
markedly U بطور برجسته یا محسوس
bigwig U شخص مهم و برجسته
bold faced type U حروف سیاه برجسته
embossing die U حدیده برجسته کاری
big U ستبر ادم برجسته
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com