Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to tutor
U
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tutors
U
معلم سرخانه
visiting teacher
U
معلم سرخانه
tutor
U
معلم سرخانه
tutorial
U
معلم سرخانه
tutorials
U
معلم سرخانه
tutored
U
معلم سرخانه
live-in
U
سرخانه
district nurse
U
پرستار سرخانه
tutelage
U
سرپرستی تعلیم سرخانه
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
mulch
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches
U
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
instructors
U
معلم
educators
U
معلم
instructor
U
معلم
educator
U
معلم
maestro
U
معلم
docent
U
معلم
maestros
U
معلم
preceptor
U
معلم
guru
U
معلم
gurus
U
معلم
starets
U
معلم
guru
U
معلم مذهبی
schoolteacher
U
معلم مدرسه
teachers
U
معلم مربی
gurus
U
معلم مذهبی
schoolteachers
U
معلم مدرسه
teacher's pet
U
نورچشمی معلم
tutors
U
معلم خصوصی
tutored
U
معلم خصوصی
pedagog
U
اموزگار معلم
gymnasts
U
معلم زورخانه
tutor
U
معلم خصوصی
teacher efficiency
U
کارامدی معلم
gymnast
U
معلم زورخانه
teacher
U
معلم مربی
teacher training
U
تربیت معلم
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to put in one's oar
U
بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
professors
U
معلم دبیرستان یا دانشکده
professor
U
معلم دبیرستان یا دانشکده
teacher made test
U
ازمون معلم ساخته
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
pedagogue
U
معلم اموزگار علم فروش
pedagogues
U
معلم اموزگار علم فروش
Hello Hbib This is our teacher Her nam is
U
فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
Farzaneh was considered an excellent teacher.
[ Farzaneh was regarded as an excellent teacher.]
U
فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
bituminous paint
U
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
undwe the t. of
U
بعنوان
by way of
U
بعنوان
emcees
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
preparatorily
U
بعنوان تهیه
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
supervisory
U
بعنوان بررسی کننده
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
armlet
U
بازوبند
[بعنوان جواهر]
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
under the notion of
U
بعقیده بفکر بعنوان
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
flash card
U
ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
I pulled him by the ears.
U
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
bait fish
U
ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
Mountaineering . Mountain - climbing .
U
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive
U
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
lapboard
U
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
brushes
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
sand trap
U
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
for keeps
U
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to forfeit something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
brush
U
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
to lose something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
bucktail
U
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
The letter is addressed to you .
U
نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
He has been exposed as a traitor.
U
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
prototypes
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototype
U
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
patterns
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group
U
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
bug
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
sprag
U
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bags
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bag
U
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bugs
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
queen of
U
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
Pickles are often eaten as a relish .
U
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
bugging
U
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
eryngo
U
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
. Why,what was the harm?
U
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
baseboard
U
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
thyratron
U
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
head
U
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
aperitif
U
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
prize fellow
U
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
Perspex
U
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
land plaster
U
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cut-outs
U
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cereal
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
cereals
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cut-out
U
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
schoolma'am
U
خانم معلم خانم دبیر
schoolmarm
U
خانم معلم خانم دبیر
benzocaine
U
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
scrim
U
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
grand tours
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
U
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage
U
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
differential spoilers
U
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys
U
در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
under the veil of religion
U
درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
protectionism
U
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
autotransformer
U
ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
barbiturate
U
نمک اسید باربیتوریک مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
turret motife
U
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
reaganomics
U
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Cypress design
U
طرح درخت سرو
[سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com