English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
exclaim U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaimed U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaiming U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaims U بعموم اگهی دادن بانگ زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
annunciate U اگهی دادن
informing U اگهی دادن
proclamation U اگهی دادن
informs U اگهی دادن
inform U اگهی دادن
announcing U اگهی دادن
advertised U اگهی دادن
announces U اگهی دادن
advertises U اگهی دادن
advertize U اگهی دادن
announced U اگهی دادن
announce U اگهی دادن
proclamations U اگهی دادن
preconize U بعموم معرفی کردن
to proclam someone a traitor U کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
pan american U وابسته بعموم امریکایی یاهردوی امریکاها
cry U بانگ
clamouring U بانگ
clamoured U بانگ
clamour U بانگ
exclamations U بانگ
exclamation U بانگ
clamor U بانگ
cries U بانگ
clamours U بانگ
cry U بانگ زدن
commercial bank U بانگ بازرگانی
crowing U بانگ زدن
cries U بانگ زدن
crows U بانگ خروس
crow U بانگ زدن
crows U بانگ زدن
crowing U بانگ خروس
crow U بانگ خروس
crowed U بانگ خروس
crowed U بانگ زدن
cockcrowing U وقت بانگ خروس
cockcrow U صدای بانگ خروس
to roar down U با بانگ یاتشرخاموش کردن
swan song U بانگ خدا حافظی وداع
caveats U اگهی
caveat U اگهی
affiche U اگهی
warning U اگهی
Annunciation U اگهی
acknowledgement U اگهی
warnings U اگهی
acknowledgements U اگهی
acknowledgments U اگهی
proclamations U اگهی
posters U اگهی
proclamation U اگهی
infore U اگهی به
ticket U اگهی
notices U اگهی
poster U اگهی
announcement U اگهی
announcements U اگهی
noticing U اگهی
advertisements U اگهی
noticed U اگهی
indigitation U اگهی
indiction U اگهی
notice U اگهی
tickets U اگهی
prospectus U خلاصه اگهی
advertisements U اگهی تبلیغاتی
ban U اگهی احضار
notice to mariner U اگهی دریایی
advertisement U اگهی تبلیغاتی
forewarning U پیش اگهی
banning U اگهی احضار
play bill U اگهی نمایش
bans U اگهی احضار
previous notice U پیش اگهی
prospectuses U خلاصه اگهی
pin-up U الصاق اگهی
handbills U اگهی دستی
pin up U چسبانیدن اگهی
pin-ups U الصاق اگهی
obituaries U اگهی در گذشت
pin up U الصاق اگهی
gazette U اعلان و اگهی
obituary U اگهی در گذشت
warning order U دستور اگهی
prognosis U پیش اگهی
pin-up U چسبانیدن اگهی
pin-ups U چسبانیدن اگهی
fly bill U اگهی دستی
assertion U بیانیه اگهی
handbill U اگهی دستی
billsticker U اگهی چسبان
flyer U اگهی روی کاغذکوچک
fliers U اگهی روی کاغذکوچک
proclamatory U متضمن اگهی یا اعلام
reclame U اگهی اغراق امیز
bulletins U اگهی نامه رسمی
bulletin U اگهی نامه رسمی
tender notice U اگهی دعوت به مناقصه
prognostic tests U ازمونهای پیش اگهی
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
flyers U اگهی روی کاغذکوچک
flier U اگهی روی کاغذکوچک
to paste up a playbill U اگهی نمایش بدیوارزدن
ballyhoo U اگهی پر سرو صدا کردن
necrology U ثبت اموات اگهی فوت
publicises U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
the public are hereby notified U بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
to proclaim meetings U بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
publicizing U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizes U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicising U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicized U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicised U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
top billing U بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
fly sheet U اگهی ها واعلاناتی که روی کاغذ کوچک چاپ شده ودستی پخش میشود
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
necrologist U متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
posts U اگهی کردن اعلان کردن
posted U اگهی کردن اعلان کردن
post U اگهی کردن اعلان کردن
post- U اگهی کردن اعلان کردن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com