English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
uniformly U بطور یکنواخت
monotonously U بطور یکنواخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
steadily U بطور پیوسته و یکنواخت
singsong U بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
Other Matches
uniforms U یکنواخت یکنواخت کردن
uniform U یکنواخت یکنواخت کردن
steadied U یکنواخت
monotone U یکنواخت
same U یکنواخت
uniform U یکنواخت
monotonic U یکنواخت
uniforms U یکنواخت
steadies U یکنواخت
steadiest U یکنواخت
steady U یکنواخت
steadying U یکنواخت
monotonous U یکنواخت
smoothly U یکنواخت
droned U سخن یکنواخت
drones U سخن یکنواخت
droning U سخن یکنواخت
level tone U اهنگ یکنواخت
uniform sand U ماسه یکنواخت
flat rate U نرخ یکنواخت
sing-song U شعر یکنواخت
uniform flow U جریان یکنواخت
uniform distribution U توزیع یکنواخت
continuous current U جریان یکنواخت
sing-songs U صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-songs U شعر یکنواخت
invariable U یکنواخت نامتغیر
uniform field U میدان یکنواخت
harmonising U یکنواخت کردن
harmonised U یکنواخت کردن
solid-shade dyeing U رنگرزی یکنواخت
standardizing U یکنواخت کردن
harmonises U یکنواخت کردن
sing-song U صدایمصنوعی و یکنواخت
harmonizing U یکنواخت کردن
harmonizes U یکنواخت کردن
harmonized U یکنواخت کردن
drone U سخن یکنواخت
harmonize U یکنواخت کردن
standardizes U یکنواخت کردن
standardize U یکنواخت کردن
standardises U یکنواخت کردن
standardising U یکنواخت کردن
standardised U یکنواخت کردن
level out U یکنواخت کردن
standardization U یکنواخت سازی
standardization U یکنواخت کردن
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
uniformly distribution load U بار گسترده یکنواخت
uniformly distributed load U بار گسترده یکنواخت
to level off U یکنواخت شدن [ناحیه ای]
level colour U رنگ یکدست یا یکنواخت
power line filter U یکنواخت کننده برق
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
trim U یکنواخت کردن با قیچی
standards U همگون یکنواخت یکجور
drabbest U یکنواخت وخسته کننده
drabber U یکنواخت وخسته کننده
uniform aggregate U مصالح ریزدانه یکنواخت
equilibrium U یکنواخت شدن رنگینه ها
flattest U یکنواخت پایین دست
drab U یکنواخت وخسته کننده
standard U همگون یکنواخت یکجور
flat U یکنواخت پایین دست
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
man power leveling U یکنواخت کردن نیروی انسانی
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
sing-song U دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-songs U دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
despotic network U شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
to get into a rut U یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
asynchronous U اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
corona discharge U تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
pave U [صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively U بطور نافذ بطور زننده
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
martially U بطور جنگی بطور نظامی
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
capacitor intel filter U شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
raster graphics U روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
under weft U پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
stratus U لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
asynchronous U داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
aerating agent U مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
scorching U سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
equalized U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize U مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
warp tension U کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
asynchronous U ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
same U یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
meanly U بطور بد
wetly U بطور تر
confusedly U بطور در هم و بر هم
streakily U بطور خط خط
atilt U بطور کج
loosely U بطور شل یا ول
lastingly U بطور پا بر جا
transtively U بطور
flabbily U بطور شل و ول
incommunicatively U بطور کم امیزش
inclusively U بطور متضمن
inclusively U بطور جامع
incommunicably U بطور نگفتنی
incommodiously U بطور ناراحت
inanimately U بطور بیجان
inappreciably U بطور نامحسوس
inappropriately U بطور غیرمقتضی
inaccurately U بطور نادقیق
inarticulately U بطور ناشمرده
inartificially U بطور غیرمصنوعی
incisively U بطور برنده
inaccurately U بطور نادرست
in sum U بطور مختصرومفید
in series U بطور مسلسل
in relief U بطور برجسته
goutily U بطور متورم
in the mass U بطور کلی
inauspiciously U بطور مشئوم
inadmissibly U بطور ناروا
indicatively U بطور اخباری
intransitively U بطور لازم
interruptedly U بطور غیرمسلسل
interruptedly U بطور گسیخته
intermediately U بطور متوسط
intermediately U بطور میانه
interjectionally U بطور معترضه
intemperately U بطور نامعتدل
intelligibly U بطور مفهوم
insolubly U بطور حل نشدنی
insignificantly U بطور جزئی
insecurely U بطور نامحفوظ
insecurely U بطور نا امن
innumerably U بطور بیشمار
injuriously U بطور مضر
inimically U بطور مغایر
invcersely U بطور وارونه
inviolably U بطور مصون
irrefragably U بطور تردیدناپذیر
lightsomely U بطور شوخ
lento U بطور ملایم
lengthily U بطور مطول
lastingly U بطور ثابت
lastingly U بطور با دوام
lasciviously U بطور شهوانی
kindlity U بطور ملایم
iuntelligibly U بطور مفهوم
itineratly U بطور گردنده
itineratly U بطور سیار
off the point U بطور نامربوط
off the point U بطور بی ربط
irrelevantly U بطور نامربوط
irrelevantly U بطور بی ربط
irrelatively U بطور نامربوط
inharmoniously U بطور ناموزون
infinitesimally U بطور لایتجزاء
indispansably U بطور ضروری
indiscretely U بطور یک پارچه
indicatively U بطور اشاره
indefeasibly U بطور پابرجا
indecently U بطور ناشایسته
incorporeally U بطور غیرمحسوس
inconveniently U بطور نامناسب
incontestably U بطور مسلم
inconstantly U بطور نا پایدار
inconsistently U بطور متناقص
inconsistently U بطور متباین
inconsistently U بطور ناسازگار
inconclusively U بطور ناتمام
inconclusively U بطور غیرقطعی
incomprehensibly U بطور نامفهوم
indispensably U بطور حتمی
indissolubly U بطور غیرقابل حل
insipidly U بطور بی مزه
infernally U بطور جهنمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com