Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
moderately
U
بطور میانه
intermediately
U
بطور میانه
passably
U
بطور میانه
tolerably
U
بطور میانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
U
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
mezzo
U
میانه
moderate
U
میانه رو
center piece
U
میانه
intermedial
U
میانه
mn
U
میانه
temperate
U
میانه رو
frugal
U
میانه رو
owl light
U
میانه
mesosomatic
U
میانه تن
moderated
U
میانه رو
of a middling quality
U
میانه
mesocephalic
U
میانه سر
mesne
U
میانه
middle weight
U
میانه
moderating
U
میانه رو
sober
U
میانه رو
soberly
U
میانه رو
moderates
U
میانه رو
median line
U
میانه
median
U
میانه
middle-of-the-road
U
میانه رو
allegretto a
U
میانه
mean
U
میانه
meant
U
میانه
meaner
U
میانه
intermediate
U
میانه
medium
U
میانه
fairish
U
میانه
meanest
U
میانه
mediums
U
میانه
tolerable
U
میانه
so-so
U
میانه
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
temperateness
U
میانه روی
the middle finger
U
انگشت میانه
middlings
U
ارد میانه
to split the d.
U
میانه را گرفتن
middle course
U
میانه روی
moderated
U
میانه رو مناسب
moderation
U
میانه روی
moderating
U
میانه رو مناسب
Middle West
U
باختر میانه
golden mean
U
میانه روی
middles
U
میانه میدان
middle
U
میانه میدان
moderate
U
میانه رو مناسب
normal
U
میانه متوسط
waist
U
میانه ناو
waists
U
میانه ناو
moderateness
U
میانه روی
halfback
U
بازیکن میانه
intermediate frequency
U
فرکانس میانه
halfway line
U
خط میانه زمین
temperance
U
میانه روی
moderates
U
میانه رو مناسب
average
U
میانه متوسط
mediaeval ages
U
قرنهای میانه
mean radius
U
شعاع میانه
average radius
U
شعاع میانه
averaged
U
میانه متوسط
mean
U
میانه متوسط
averaging
U
میانه متوسط
meaner
U
میانه متوسط
averages
U
میانه متوسط
meanest
U
میانه متوسط
bathyal
U
میانه ژرفی
medial
U
میانه متوسط
medium frequency
U
فرکانس میانه
mesokurtic
U
میانه پهنا
mesopic vision
U
دید میانه
mesolithic
U
میانه سنگی
intermedium
U
میانه گیر
meaner
U
متوسط میانه روی
interposition
U
دخالت میانه گیری
embroiled
U
میانه برهم زدن
embroilment
U
میانه بهم زنی
mean
U
متوسط میانه روی
to set two men at variance
U
میانه دو کس رابهم زدن
embroils
U
میانه برهم زدن
meanest
U
متوسط میانه روی
embroiling
U
میانه برهم زدن
ambivert
U
ادم معتدل و میانه رو
bigeneric
U
میانه یا حد وسط دوجنس
scholastic theology
U
الهیات قرنهای میانه
embroil
U
میانه برهم زدن
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
mediaevalism
U
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
centrist wing
U
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
U
میانه دونفررا بهم زدن
middlemen
U
نفر وسط صف ادم میانه رو
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
to keep in with any one
U
با کسی میانه خوب داشتن
middle body
U
قسمت میانه ناو یا کشتی
We are on very friendly terms .
U
میانه ماخیلی گرم است
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
To try to effect a reconciliation . between two people .
U
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
middleman
U
نفر وسط صف ادم میانه رو
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
intercede
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
pavis
U
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
sea king
U
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
barytone
U
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
interceded
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
intercedes
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
jainism
U
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
midcourse guidance
U
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
lastingly
U
بطور پا بر جا
meanly
U
بطور بد
streakily
U
بطور خط خط
loosely
U
بطور شل یا ول
atilt
U
بطور کج
flabbily
U
بطور شل و ول
wetly
U
بطور تر
transtively
U
بطور
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
inclusively
U
بطور متضمن
interruptedly
U
بطور گسیخته
inconclusively
U
بطور غیرقطعی
incommunicably
U
بطور نگفتنی
incommunicatively
U
بطور کم امیزش
intemperately
U
بطور نامعتدل
incomprehensibly
U
بطور نامفهوم
inconveniently
U
بطور نامناسب
incompatibly
U
بطور ناسازگار
inclusively
U
بطور جامع
incommodiously
U
بطور ناراحت
interjectionally
U
بطور معترضه
inaccurately
U
بطور نادقیق
inaccurately
U
بطور نادرست
intransitively
U
بطور لازم
interruptedly
U
بطور غیرمسلسل
cannily
U
بطور عاقلانه
indissolubly
U
بطور غیرقابل حل
intermediately
U
بطور متوسط
in sum
U
بطور مختصرومفید
inadmissibly
U
بطور ناروا
inanimately
U
بطور بیجان
itineratly
U
بطور گردنده
incisively
U
بطور برنده
inauspiciously
U
بطور مشئوم
iuntelligibly
U
بطور مفهوم
inartificially
U
بطور غیرمصنوعی
inarticulately
U
بطور ناشمرده
inappropriately
U
بطور غیرمقتضی
inappreciably
U
بطور نامحسوس
itineratly
U
بطور سیار
inexplicitly
U
بطور ناصریح
irrefragably
U
بطور بی جواب
inferiorly
U
بطور زبردست
infernally
U
بطور جهنمی
indispensably
U
بطور حتمی
indispansably
U
بطور ضروری
indiscretely
U
بطور یک پارچه
infinitesimally
U
بطور لایتجزاء
indicatively
U
بطور اخباری
inviolably
U
بطور مصون
inharmoniously
U
بطور ناموزون
irrefragably
U
بطور تردیدناپذیر
inexpressibly
U
بطور نگفتنی
inexpensively
U
بطور کم خرج
inexactly
U
بطور ناصحیح
inexactly
U
بطور نادرست
ineligibly
U
بطور ناشایسته
inexpressively
U
بطور گنگ
industriously
U
بطور ساعی
inductively
U
بطور قیاس
indissolubly
U
بطور پایدار
inferentially
U
بطور استنباطی
inferiorly
U
بطور پست
inimically
U
بطور مغایر
injuriously
U
بطور مضر
irrelevantly
U
بطور بی ربط
invcersely
U
بطور وارونه
inefficaciously
U
بطور بی فایده
intelligibly
U
بطور مفهوم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com