Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
proportionably
U
بطور متناسب یا با قرینه
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
pro rata
U
متناسب
proportional
U
متناسب
symmetric
U
متناسب
proprotionable
U
متناسب
proportionable
U
متناسب
in proportion
U
متناسب
eurhythmic
U
متناسب
proportionate
U
متناسب
commensurate
U
متناسب
applicative
U
متناسب
harmonizes
U
متناسب بودن
proportionment
U
متناسب سازی
harmonising
U
متناسب بودن
comproportionation
U
ترکیب متناسب
coordinate
U
متناسب کردن
coordinative
U
متناسب سازنده
harmonize
U
متناسب بودن
harmonizing
U
متناسب بودن
harmonises
U
متناسب بودن
harmonised
U
متناسب بودن
harmonized
U
متناسب بودن
appropriated technology
U
تکنولوژی متناسب
unapt
U
غیر متناسب
up to par/scratch/snuff/the mark
<idiom>
U
متناسب با استاندارد طبیعی
coordinate
U
متناسب یا هماهنگ کردن
commensurateness
U
متناسب کردن تناسب
coapt
U
باهم متناسب شدن
well proportioned
U
با تناسب متناسب موزون
proportionate
U
فراخور متناسب کردن
proportional pie graph
U
نمودار گرد متناسب
harmonic division
U
طبقه بندی متناسب
harmonic proportion
U
طبقه بندی متناسب
mismatch
U
متناسب نبودن ناجور بودن
tubbable
U
متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
queueing
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queues
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued
U
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
reddendo singula singulis
U
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
amplidyne
U
ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
best power mixture
U
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
differentiating cicuit
U
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
hook's law
U
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
actinoelectric
U
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
best economy mixture
U
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
acceleration principle
U
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
differentiator
U
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
suits
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suit
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
googolplex
U
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
proportion
U
متناسب کردن متقارن کردن
proportions
U
متناسب کردن متقارن کردن
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
reciprocal border
U
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
prospect
U
نمود
appearance
U
نمود
prospected
U
نمود
appearances
U
نمود
prospects
U
نمود
life form
U
زی نمود
prospecting
U
نمود
life forms
U
زی نمود
performances
U
نمود
growths
U
نمود
growth
U
نمود
aspect
U
نمود
performance
U
نمود
aspects
U
نمود
phenomenon
U
نمود
as much as possible
U
تا بتوان
psychological make up
U
نمود ذهنی
it had a europeanlook
U
اروپایی می نمود
actescence
U
نمود شیر
phenomenon
U
نمود تجلی
macroscopic
U
درشت نمود
pseudomorphism
U
نمود کاذب
symmetrically
U
با قرینه
indication
U
قرینه
lop sided
U
بی قرینه
asymmetrical
U
بی قرینه
asummetric
U
بی قرینه
pendant to each other
U
قرینه هم
proprotionable
U
با قرینه
conpanion
U
قرینه
proportion
U
قرینه
proportions
U
قرینه
symmetry
U
قرینه
dissymmetrical
U
بی قرینه
circumstantial evidence
U
قرینه
exponentiation
U
بتوان رساندن
micron
U
01 بتوان 6- متر
as far as possible
U
تا انجا که بتوان
movable bridge
U
پلی که میشودجابجا نمود
it had a europeanlook
U
نمود اروپایی داشت
he showed me kindness
U
ابرازمحبت نسبت به من نمود
pseudomorphous
U
دارای نمود کاذب
multiphase
U
دارای چند نمود
he proceeded to investigate it
U
بتحقیق ان مبادرت نمود
parallel
U
همگام قرینه
presumption juris tantum
U
قرینه کافیه
parallels
U
همگام قرینه
parallelled
U
همگام قرینه
symmetry
U
قرینه تناسب
homolographic
U
دارای قرینه
paralleled
U
همگام قرینه
presumption juris et de jure
U
قرینه قویه
parallelling
U
همگام قرینه
mirror image
U
تصویر قرینه
symmetrical exchange
U
تعویض قرینه
indirect evidence
U
قرینه و اماره
paralleling
U
همگام قرینه
skew polygon
U
چندضلعی بی قرینه
presumptions
U
فن قوی قرینه
asymmetric
U
نامتقارن بی قرینه
double
U
تصویر قرینه
reflection response
U
پاسخ قرینه
presumption
U
فن قوی قرینه
mirror images
U
تصویر قرینه
tredecillion
U
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion
U
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
quintillion
U
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion
U
عدد یک با 54صفر بتوان 2
water exists in three phases
U
اب درسه نمود وجود دارد
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
context switching
U
راه گزینی قرینه
context sensitive help
U
کمک حساس به قرینه
symmetry
U
قرینه سازی همسنجی
symmetrize
U
باهم قرینه کردن
keratome
U
چاقوی قرینه شکافی
halogeton
U
علف قلیاب قرینه
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
lopsided
U
متمایل بیک طرف بی قرینه
homocercal
U
دارای دم قرینه متقارن الذنب
match
U
قرینه سازی در طرح یا بافت
so to peaking
U
اگر بتوان چنین چیزی گفت
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
squares
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally
U
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
current fund
U
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
microbar
U
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
manageably
U
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
drop repeat
U
واگیره
[تکرار یک نقش بصورت قرینه و در طول فرش]
it is past cure
U
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell
U
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hatchment
U
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
piggyback file
U
فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
exclusion principle
U
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
nescience
U
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com