English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reliably U بطور قابل اعتماد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trustworthy U قابل اعتماد
faithworthy U قابل اعتماد
soiothfast U قابل اعتماد
trig U قابل اعتماد
fiduciary U قابل اعتماد
reliability U قابل اعتماد
trusty U قابل اعتماد
authentic U موثق قابل اعتماد
dependable U قابل اعتماد توکل پذیر
dependable U قابل اطمینان مورد اعتماد
calculable U براورد کردنی قابل اعتماد
untrustworthy U غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
burn notice U علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
capably U بطور قابل
habitably U بطور قابل سکونت
inheritably U بطور قابل توارث
heritably U بطور قابل توارث
objectionably U بطور قابل اعتراض
perceptibly U بطور قابل درک
admissibleness U بطور قابل قبول
separably U بطور قابل تفکیک
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
remarkably U بطور قابل ملاحظه
comparably U بطور قابل مقایسه
presentably U بطور قابل معرفی
interchangeably U بطور قابل معاوضه
flexibly U بطور قابل انحناء
tolerably U بطور قابل تحمل
practicably U بطور قابل عبور
laudably U بطور قابل ستایش
considerably U بطور قابل ملاحظه
justifiably U بطور قابل تصدیق
divisibly U بطور قابل تقسیم
imaginably U بطور قابل تصور
justifiably U بطور قابل تبرئه
interestingly U بطور قابل توجه
eligibly U بطور قابل قبول
praiseworthily U بطور قابل ستایش
aposematically U بطور قابل گوشزد
excusably U بطور قابل عفو
estimably U بطور قابل احترام
imputably U بطور قابل اسناد
expansibly U بطور قابل انبساط
improvably U بطور قابل ترقی
questionably U بطور قابل تردید
explosively U بطور قابل احتراق
extricably U بطور قابل تخلیص
impregnably U بطور غیر قابل تسخیر
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
inimitably U بطور غیر قابل تقیلد
inalienably U بطور غیر قابل انتقال
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
irremeable U بطور غیر قابل برگشت
incalculably U بطور غیر قابل تخمین
inaccessibly U بطور غیر قابل دسترسی
immeasurably U بطور غیر قابل پیمایش
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
incorruptibly U با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
belief U اعتماد
faith U اعتماد
fideism U اعتماد
trustful U اعتماد
faiths U اعتماد
sense of trust U حس اعتماد
reliance U اعتماد
credence U اعتماد
affiance U اعتماد
trusts U اعتماد
trust U اعتماد
trusted U اعتماد
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
relies U اعتماد کردن
trusts U اعتماد داشتن
rely U اعتماد کردن
failure safety U قابلیت اعتماد
awareness of the self U اعتماد به نفس
relying U اعتماد کردن
trusted U اعتماد داشتن
self-reliance U اعتماد به نفس
relied U اعتماد کردن
self-confidence U اعتماد به خود
self-assurance U اعتماد به نفس
self-confidence U اعتماد به نفس
trust U اعتماد داشتن
self-awareness U اعتماد به نفس
aplombself-trust U اعتماد به نفس
poise [self-confidence] U اعتماد به نفس
self-assuredness U اعتماد به نفس
confidences U اعتماد رازگویی
confidence U اعتماد رازگویی
confiding U اعتماد کننده
reliability U قابلیت اعتماد
self assurance U اعتماد به نفس
reliableness U قابلیت اعتماد
self-trust U اعتماد به نفس
confidence limits U حدود اعتماد
self trust U اعتماد بخود
trustiness U قابلیت اعتماد
confidence interval U فاصله اعتماد
confidentiality U قابلیت اعتماد
place confidence on U اعتماد کردن به
reliability U قابلیت اعتماد
level of confidence U سطح اعتماد
to base one self U اعتماد کردن
distrustfulness U عدم اعتماد
aplomb U اعتماد بنفس
self-reliance U اعتماد به نفس
dependability U قابلیت اعتماد
place confidence in U اعتماد کردن به
trut U اعتماد کردن
trustworthiness U قابلیت اعتماد
vote of confidence U رای اعتماد
confides U اعتماد داشتن به
vote of censure U رای اعتماد
votes of confidence U رای اعتماد
to put confidence in U اعتماد کردن به
to put trust in U اعتماد کردن به
unreliable U غیرقابل اعتماد
self reliance U اعتماد بنفس
confidence coefficicent U ضریب اعتماد
confided U اعتماد داشتن به
confide U اعتماد داشتن به
confidence coefficient U ضریب اعتماد
lack of self-confidence U کمبود اعتماد به نفس
self doubt U عدم اعتماد بنفس
lack of confidence U کمی اعتماد به نفس
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
diffidence U عدم اعتماد به نفس
disafected person U عنصر غیرقابل اعتماد
lack of self-confidence U کمی اعتماد به نفس
lack of confidence U کمبود اعتماد به نفس
lack of confidence U عدم اعتماد به نفس
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
take down a notch (peg) <idiom> U سلب اعتماد به نفس
man of confidence U شخص مورد اعتماد
lack of self-confidence U عدم اعتماد به نفس
trust in god U اعتماد یا توکل به خدا
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
self confidence U اعتماد بنفس غرور بیجا
trut U اعتماد کردن به امیدوار بودن
make out <idiom> U باعث اعتماد،اثبات شخص
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
confidence tricks U کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
confidence trick U کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
blue book U هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
conning U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
con U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conned U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
incisively U بطور نافذ بطور زننده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
sensible U قابل درک قابل رویت
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
achievable U قابل وصول قابل تفریق
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
self dependence U اتکاء به نفس اعتماد به نفس
self depedence U اتکاء بنفس اعتماد بنفس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com