English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
irremeable U بطور غیر قابل برگشت
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
illimitably U بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
an irrepressible person U نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
irrevocably U بطور بی برگشت
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
revocable U قابل برگشت
returnable U قابل برگشت
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
revocable letter of credit U اعتبار قابل برگشت
nonreimbursable U غیر قابل برگشت
revocable credit U اعتبار قابل برگشت
irrevocable credit U اعتبار غیر قابل برگشت
confirmed irrevocable credit U اعتبار غیر قابل برگشت تائیدشده
irreversible process U پردازش که پس از یک بار اجرا قابل برگشت نیست
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
capably U بطور قابل
feedback U بازیافت
recoveries U بازیافت
recovery U بازیافت
recvery U بازیافت
excusably U بطور قابل عفو
presentably U بطور قابل معرفی
extricably U بطور قابل تخلیص
improvably U بطور قابل ترقی
aposematically U بطور قابل گوشزد
divisibly U بطور قابل تقسیم
questionably U بطور قابل تردید
imputably U بطور قابل اسناد
expansibly U بطور قابل انبساط
explosively U بطور قابل احتراق
interchangeably U بطور قابل معاوضه
eligibly U بطور قابل قبول
praiseworthily U بطور قابل ستایش
admissibleness U بطور قابل قبول
practicably U بطور قابل عبور
reliably U بطور قابل اعتماد
estimably U بطور قابل احترام
flexibly U بطور قابل انحناء
perceptibly U بطور قابل درک
objectionably U بطور قابل اعتراض
comparably U بطور قابل مقایسه
separably U بطور قابل تفکیک
habitably U بطور قابل سکونت
tolerably U بطور قابل تحمل
remarkably U بطور قابل ملاحظه
interestingly U بطور قابل توجه
inheritably U بطور قابل توارث
considerably U بطور قابل ملاحظه
heritably U بطور قابل توارث
laudably U بطور قابل ستایش
imaginably U بطور قابل تصور
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
justifiably U بطور قابل تصدیق
justifiably U بطور قابل تبرئه
recoveries U بهبودی بازیافت
file recovery U بازیافت فایل
recovery U بهبودی بازیافت
inaccessibly U بطور غیر قابل دسترسی
inalienably U بطور غیر قابل انتقال
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
impregnably U بطور غیر قابل تسخیر
inimitably U بطور غیر قابل تقیلد
angular adjustable قابل تنظیم بطور زاویه ای
immeasurably U بطور غیر قابل پیمایش
incalculably U بطور غیر قابل تخمین
irreclaimable U بازیافت نکردنی درست نشدنی
incorruptibly U با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
back to battery U برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
incomputably U بطوریکه نتوان شمرد
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy U ادمی که نتوان جلواوراگرفت
kittle cattle U ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
ineffably U بطوریکه نتوان بیان کرد
You cannot make bricks without straw. <proverb> U بى کاه نتوان خشت ساخت .
incommutably U بطوریکه نتوان معاوضه نمود
incomprehensibly U بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> U سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irretraceable U که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
no enemy is insignificant U دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
irrepressible joy U کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
irredeemably U جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
incommunicableness U چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability U چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
identity of indiscernibles U یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
oversale U پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
as U چنانکه
so that U چنانکه
so to speak U چنانکه گویی
permissively U چنانکه مخیرسازد
as is well known U چنانکه مشهور
dilatorily U چنانکه پرشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
coordinately U چنانکه یکجورباشد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
as it deserves U چنانکه باید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
proper U چنانکه شایدوباید
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
prettily U چنانکه زیبانماید
admissibleness U چنانکه روا
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
an impossible hat U کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
funnily U چنانکه خنده اورد
meetly U چنانکه باید و شاید
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
interminably U چنانکه تمام نشود
permissively U چنانکه اجازه بدهد
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
perniciously U چنانکه زیان اورد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
effusively U چنانکه گویی بریزد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
according as چنانکه بدان سان که
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com