English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prohibitively U بطور جلوگیری کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
preventive U جلوگیری کننده
preclusive U جلوگیری کننده
inhibitor U جلوگیری کننده
suppressive U جلوگیری کننده
repessive U جلوگیری کننده
suppressor U جلوگیری کننده
interceptive U جلوگیری کننده
inhibiter U جلوگیری کننده
stopper U توپی جلوگیری کننده
prohibitory U گران جلوگیری کننده
prohibitive U گران جلوگیری کننده
preventative U پیشگیر جلوگیری کننده
preservatives U جلوگیری کننده از فساد
preservative U جلوگیری کننده از فساد
prevenience U خاصیت جلوگیری کننده
stoppers U توپی جلوگیری کننده
antibiotics U جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
preventive U عامل ممانعت جلوگیری کننده
antibiotic U جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
lacquer preservative U لاک جلوگیری کننده از فساد
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
imminently U بطور تهدید کننده
wearisomely U بطور خسته کننده
lugubriously U بطور دلتنگ کننده
tediously U بطور کسل کننده
receptively U بطور درک کننده
prolixly U بطور خسته کننده
persuasively U بطور متقاعد کننده
perplexingly U بطور گیج کننده
dazzlingly U بطور خیره کننده
ponderously U بطور کسل کننده
mawkishly U بطور بی مزه یا کسل کننده
preventively U بطور جلو گیری کننده یابازدارنده
anti blush tinner U ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
deictic U بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
incisively U بطور نافذ بطور زننده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
forbiddance U جلوگیری
premunition U جلوگیری
arrest U سد جلوگیری
interdiction U جلوگیری
arrested U سد جلوگیری
stoppage U جلوگیری
restraints U جلوگیری
restraint U جلوگیری
obstruction U جلوگیری
obstructions U جلوگیری
interception U جلوگیری
prevention U جلوگیری
stoppages U جلوگیری
arrests U سد جلوگیری
debarment U جلوگیری
countercheck U جلوگیری
contraception U جلوگیری
suppression U جلوگیری
rule out U جلوگیری کردن
keep U جلوگیری کردن
pull up U جلوگیری کردن
keeps U جلوگیری کردن
prevent U جلوگیری کردن از
checkless U غیرقابل جلوگیری
inhibitive U وابسته به جلوگیری
letted U منع جلوگیری
stop U جلوگیری منع
hold in U جلوگیری کردن
stopped U جلوگیری منع
stopping U جلوگیری منع
stops U جلوگیری منع
accident prevention U جلوگیری از سانحه
abatement U فروکش جلوگیری
interdict U جلوگیری ممنوعیت
hindered U جلوگیری کردن
prohibit U جلوگیری کردن
prohibiting U جلوگیری کردن
prohibits U جلوگیری کردن
hinder U جلوگیری کردن
quenchable U قابل جلوگیری
irrepressible U جلوگیری نکردنی
contraception U جلوگیری از ابستنی
preventing U جلوگیری کردن
restrain U جلوگیری کردن از
prevented U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن از
premune U ناشی از جلوگیری
restrains U جلوگیری کردن از
restraining U جلوگیری کردن از
block age U جلوگیری انسداد
hinders U جلوگیری کردن
hindering U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن از
prevent U جلوگیری کردن
bridling U جلوگیری کردن از
preservation U محافظت جلوگیری
prevents U جلوگیری کردن از
bridled U جلوگیری کردن از
prevents U جلوگیری کردن
noise suppression U جلوگیری ازپارازیت
repressed U جلوگیری شده
arrested U جلوگیری از سقوط
inhibition U جلوگیری از بروزاحساسات
checks U جلوگیری کردن از
quenchless U غیرقابل جلوگیری
preventible U قابل جلوگیری
prevenience U منع جلوگیری
bridles U جلوگیری کردن از
arrests U جلوگیری کردن
arrests U جلوگیری از سقوط
preventability U قابلیت جلوگیری
to provide against U جلوگیری کردن
preservatives U ماده جلوگیری
rebuffs U جلوگیری کردن
preventable U قابل جلوگیری
controlment U اختیارداری جلوگیری
inhibitions U جلوگیری از بروزاحساسات
arrested U جلوگیری کردن
arrest U جلوگیری از سقوط
birth control U جلوگیری از ابستنی
holds U جلوگیری کردن
inhibits U جلوگیری کردن
arrest U جلوگیری کردن
checked U جلوگیری کردن از
uncontrollable U غیرقابل جلوگیری
uncontrollably U غیرقابل جلوگیری
inhibit U جلوگیری کردن
bridle U جلوگیری کردن از
preservative U ماده جلوگیری
preventive U عامل جلوگیری
rebuff U جلوگیری کردن
to keep back U جلوگیری کردن از
rebuffed U جلوگیری کردن
erosion control U جلوگیری از فرسایش
hold U جلوگیری کردن
rebuffing U جلوگیری کردن
check U جلوگیری کردن از
repels U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
out of hand U غیر قابل جلوگیری
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub U جلوگیری سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
incontrollable U غیر قابل جلوگیری
repelling U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
contraceptives U وسیله جلوگیری از ابستنی
controls U بازرسی نظارت جلوگیری
cutman U متخصص در جلوگیری ازخونریزی
curb U جلوگیری لبه پیاده رو
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
nails U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
control U بازرسی نظارت جلوگیری
inhibits U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
controlling U بازرسی نظارت جلوگیری
without restraint U ازادانه بدون جلوگیری
curbed U جلوگیری لبه پیاده رو
inhibit U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to resist heat U از نفوذگرما جلوگیری کردن
contraceptive U وسیله جلوگیری از ابستنی
fire control U جلوگیری از اتش سوزی
curbs U جلوگیری لبه پیاده رو
curbing U جلوگیری لبه پیاده رو
corrosion control U جلوگیری و کنترل خوردگی
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
rib to prevent seepage U پشت بند جلوگیری از تراوش
pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
hinders U جلوگیری از ضربه زدن حریف
hindering U جلوگیری از ضربه زدن حریف
buffer zones U منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
safety regulations U ایین نامه جلوگیری از خطر
holds U متصرف بودن جلوگیری کردن از
hindered U جلوگیری از ضربه زدن حریف
get by U ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
weak safety U جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
gateage U دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com