Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
staccato
U
بطور بریده بریده اداکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smatterer
U
کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasps
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasped
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasp
U
بریده بریده نفس کشیدن
brokenly
U
بطور شکسته یا بریده
giggling
U
با نفس بریده بریده
giggles
U
با نفس بریده بریده
giggled
U
با نفس بریده بریده
giggle
U
با نفس بریده بریده
slashes
U
بریده بریده کردن
slashed
U
بریده بریده کردن
slash
U
بریده بریده کردن
broken sleep
U
خواب بریده بریده
by snathces
U
بریده بریده
brokenly
U
بریده بریده
cuts
U
بریده
lobed
U
بریده بریده
edge notched
U
لب بریده
interrupted line
U
خط بریده بریده
cut
U
بریده
gasped
U
نفس بریده
ellipsis
U
بریده گویی
sawn joint
U
درز بریده
to pant for breath
U
بریده دم زدن
exploded view
U
منظره بریده
crop eared
U
گوش بریده
gasp
U
نفس بریده
gasping
U
نفس بریده
gasps
U
نفس بریده
sectile
U
بریده شدنی
chop
U
ضربه بریده
chop
U
پاس بریده
chopped
U
پاس بریده
intrenchant
U
بریده نشدنیentrench
chopped
U
ضربه بریده
lumbers
U
تیر بریده
lumber
U
تیر بریده
lumbering
U
تیر بریده
lumbered
U
تیر بریده
uncut
U
بریده نشده
cluttering
U
بریده گویی
premorse
U
بریده شده
dimension stone
U
سنگ بریده
bonnyclabber
U
شیر بریده
mutilated
U
اندام بریده مغلوط
parings
U
ناخن بریده شده
shoot set
U
پاس تیز یا بریده
dissevere
U
جداشدن بریده شدن
to fall off
U
سواشدن بریده شدن
cut back bitumens
U
قیرهای محلول پس بریده
paring
U
ناخن بریده شده
skive
U
قسمت بریده چرم نواره
to turn
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
julienne
U
ابگوشت سبزیجات بریده شده
skives
U
قسمت بریده چرم نواره
skiving
U
قسمت بریده چرم نواره
skived
U
قسمت بریده چرم نواره
to turn sour
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to go off
[ British E]
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
exploded view
U
منظره شکافته شده مدل بریده
to slit hide into thongs
U
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
logjam
U
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrap
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
U
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
scrap book
U
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
dimension stone
U
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets
U
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
cutting angle
U
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers
U
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal
U
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stencilled
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
U
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
selections
U
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection
U
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinker
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pasting
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks
U
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbook
U
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
paste
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasted
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pastes
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric
U
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafer
U
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafers
U
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die
U
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels
U
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
loop pile
U
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
palatalize
U
از سق اداکردن
utter
U
اداکردن
enouce
U
اداکردن
uttered
U
اداکردن
utters
U
اداکردن
impact
U
با شدت اداکردن
impacts
U
با شدت اداکردن
innuendo
U
اداکردن کنایه
innuendoes
U
اداکردن کنایه
innuendos
U
اداکردن کنایه
express
U
بیان کردن اداکردن
expressing
U
بیان کردن اداکردن
expresses
U
بیان کردن اداکردن
expressed
U
بیان کردن اداکردن
acquitting
U
برطرف کردن اداکردن
acquits
U
برطرف کردن اداکردن
formulate
U
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
labialize
U
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
sputtered
U
باخشم اداکردن بیرون انداختن
to pour out abusive words
U
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
formulated
U
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
sputters
U
باخشم اداکردن بیرون انداختن
formulates
U
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
sputter
U
باخشم اداکردن بیرون انداختن
formulating
U
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
meanly
U
بطور بد
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
transtively
U
بطور
wetly
U
بطور تر
loosely
U
بطور شل یا ول
atilt
U
بطور کج
lastingly
U
بطور پا بر جا
flabbily
U
بطور شل و ول
streakily
U
بطور خط خط
contrary to nature
U
بطور معجزه
discernibly
U
بطور معلوم
destructively
U
بطور مهلک
destructively
U
بطور مخرب
preliminarily
U
بطور مقدمه
contrarily
U
بطور متضاد
preposterously
U
بطور نا معقول
by way of exception
U
بطور استثناء
disagreeably
U
بطور نامطبوع
on a daily basis
<adv.>
U
بطور روزانه
determinately
U
بطور معین
desultorily
U
بطور بی ترتیب
digressively
U
بطور منحرف
dingily
U
بطور تیره
clandestinely
U
بطور مخفی
cozily
U
بطور راحت
disconnectedly
U
بطور منفصل
detestably
U
بطور منفور
cannily
U
بطور عاقلانه
contagiously
U
بطور مسری
cephalad
U
بطور راسی
compulsorily
U
بطور اجباری
chimerically
U
بطور واهی
choicely
U
بطور پسندیده
comprehensively
U
بطور جامع
comprehensibly
U
بطور مفهوم
compositely
U
بطور مرکب
compatibly
U
بطور موافق
commodiously
U
بطور راحت
comkplimentarily
U
بطور تعارفی
cloudily
U
بطور تیره
circularly
U
بطور مدور
prosperouly
U
بطور مساعد
prevalently
U
بطور شایع
preventively
U
بطور دافع
consumedly
U
بطور زیاد
preposterously
U
بطور غیرطبیعی
hellishly
U
بطور جهنمی
cardinally
U
بطور مهم
preposterously
U
بطور مهمل
connectedly
U
بطور متصل
catercorner
U
بطور مورب
prolifically
U
بطور بارخیز
catercornered
U
بطور مورب
problematically
U
بطور مشکوک
deplorably
U
بطور اسفناک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com