English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
allure U بطمع انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wile U بطمع انداختن فریفتن
Other Matches
lure U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lured U بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
let fall U انداختن
hewn U انداختن
run home U جا انداختن
brush finish U خط انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
deracination U بر انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
spills U انداختن
ruts U خط انداختن
rut U خط انداختن
omit U انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
lash vt U انداختن
omits U انداختن
omitted U انداختن
floriate U گل انداختن در
slings U انداختن
omitting U انداختن
hitched U انداختن
retroject U پس انداختن
jaculate U انداختن
emplace U جا انداختن
benite U به شب انداختن
slinging U انداختن
prostrate U از پا انداختن
stagger U از پا انداختن
hew U انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
flings U انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
sling U انداختن
thrust U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
throws U انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
hewed U انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
deletes U انداختن
deleting U انداختن
felled U انداختن
felling U انداختن
fells U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
to fire off a postcard U انداختن
to let drop U انداختن
launches U به اب انداختن
to leave out U انداختن
hitch U انداختن
lines U خط انداختن در
line U خط انداختن در
to lay by the heels U بر انداختن
relegates U انداختن
launching U به اب انداختن
to hew down U انداختن
to draw lots U انداختن
to skips over U انداختن
to let fall U انداختن
launch U به اب انداختن
to put back U پس انداختن
relegating U انداختن
to play a searchlight U انداختن
pilling U تل انداختن
relegated U انداختن
souse U انداختن
spilled or spilt U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
string U زه انداختن به
launched U به اب انداختن
relegate U انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
deforms U ازشکل انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
dismounting U ازفرماندهی انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
snares U بدام انداختن
siring U نیا پس انداختن
snare U بدام انداختن
interjects U درمیان انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
deforming U ازشکل انداختن
deform U ازشکل انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
sired U نیا پس انداختن
immobilises U از رواج انداختن
immobilising U از رواج انداختن
contorts U از شکل انداختن
contorting U از شکل انداختن
contorted U از شکل انداختن
contort U از شکل انداختن
immobilised U از رواج انداختن
slobber U دهان را اب انداختن
slobbered U دهان را اب انداختن
slobbering U دهان را اب انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
beggars U بگدایی انداختن
beggar U بگدایی انداختن
excretes U بیرون انداختن
immobilize U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
excrete U بیرون انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
inveigling U بدام انداختن
inveigles U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
excreted U بیرون انداختن
entrapping U تله انداختن
excreting U بیرون انداختن
dryers U خشک انداختن
dry U خشک انداختن
dries U خشک انداختن
driers U خشک انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
inveigle U بدام انداختن
pickle U ترشی انداختن
inaugurating U براه انداختن
deactivate U از اثر انداختن
deactivated U از اثر انداختن
deactivates U از اثر انداختن
deactivating U از اثر انداختن
entrap U بدام انداختن
entrap U تله انداختن
expelled U بیرون انداختن
entrapped U بدام انداختن
entrapped U تله انداختن
entrapping U بدام انداختن
entraps U بدام انداختن
entraps U تله انداختن
expel U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
pickles U ترشی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
trap U درتله انداختن
emasculate U از مردی انداختن
trap U در تله انداختن
inaugurate U براه انداختن
knock-ups U از کار انداختن
inaugurated U براه انداختن
knock-up U از کار انداختن
inaugurates U براه انداختن
knock up U از کار انداختن
expels U بیرون انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
trap U بدام انداختن
triggered U راه انداختن
interject U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
trigger U راه انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com