English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
downwards U بطرف پائین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
low price U قیمت پائین
low productivity U بازده پائین
land vi U پائین امدن
katabatic U پائین اینده
juniority U رتبه پائین تر
f.of a page U پائین صفحه
falling of the womb U پائین افتادگی
f.of a bed U پائین بستریاتختخواب
shift downward U حرکت به سمت پائین
neap tide U پائین ترین جزر و مد
shift downward U انتقال به سمت پائین
sewsaw U پس و پیش بالا و پائین
To stop being adamant (unyielding). U از خر شیطان پائین آمدن
light or lighted U پائین امدن واردامدن
bottom price U پائین ترین قیمت
sewsaw U بالا و پائین رفتن
lower limit [of the integral] U کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
phreatic decline U پائین رفتن سطح ایستائی
to d. a hill U از تپه ایی پائین امدن
tax havens U نرخ پائین مالیات پیشنهادی
falling of the womb U سقوط کردن پائین افتادگی
tax haven U نرخ پائین مالیات پیشنهادی
to reach down U سوی پائین دراز کردن
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
least developed countries U پائین ترین کشورهای در حال توسعه
fluctuable U مستعد بالا و پائین رفتن مواج
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
velocity of retreat U سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
to haul a ship U بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> U در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
aston [British E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron [American E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
No matter which way you fling a cat, it will light. <proverb> U گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
tide mark U علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
levo U بطرف چپ
in U بطرف
at U بطرف
into U بطرف
in- U بطرف
lee board U تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
manward U بطرف انسان
mediad U بطرف وسط
mesail U بطرف وسط
mesal U بطرف وسط
coastwards U بطرف ساحل
cityward U بطرف شهر
onwards U بطرف جلو
pakkorro U بطرف بیرون
with U بطرف درجهت
rearward U بطرف عقب
apporro U بطرف جلو
frontwards U بطرف جلو
dorsad U بطرف پشت
forwards U بطرف جلو
frontward U بطرف جلو
homeward U بطرف منزل
upgrade U بطرف بالا
upgraded U بطرف بالا
upgrades U بطرف بالا
upgrading U بطرف بالا
heavenward U بطرف اسمان
to the east of U بطرف مشرق
eastwards U بطرف مشرق
earthwards U بطرف زمین
earthward U بطرف زمین
upward U بطرف بالا
aport U بطرف چپ کشتی
cephalad U متمایل بطرف سر
upwards U بطرف بالا
toward U بطرف نسبت به
atop U بطرف بالا
orients U بطرف خاوررفتن
orienting U بطرف خاوررفتن
orient U بطرف خاوررفتن
homes U بطرف خانه
home U بطرف خانه
on U بعلت بطرف
without U بطرف خارج
edgeways U بطرف جلوباشد
edgewise U بطرف لبه
abaft U بطرف عقب
riverward U بطرف رودخانه
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
coastward U بطرف ساحل
to U بطرف روبطرف
southeastward U بطرف جنوب شرقی
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
fronting U بطرف جلو روکردن به
front U بطرف جلو روکردن به
southern U جنوبا بطرف جنوب
nobbling U بطرف خود اوردن
nobbles U بطرف خود اوردن
nobbled U بطرف خود اوردن
phototropism U گرایش بطرف نور
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
ashore U بکنار بطرف ساحل
stern ward U بطرف عقب کشتی
upthrust U حرکت بطرف بالا
uptilt U بطرف بالا کج کردن
northeastward U بطرف شمال شرقی
upwell U بطرف بالا رفتن
norther U بیشتر بطرف شمال
astern U بطرف عقب پسین
northwardly U بطرف شمال شمالی
northwestwards U بطرف شمال غربی
stern wards U بطرف عقب کشتی
outwards U بطرف خارج بیرونی
inboard U بطرف مرکز کشتی
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
cephalad U متمایل بطرف راس
gravitating U متمایل شدن بطرف
nobble U بطرف خود اوردن
athwart U از طرفی بطرف دیگر
deasil U متمایل بطرف راست
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
outward U بطرف خارج بیرونی
lean U تکیه دادن بطرف
leaned U تکیه دادن بطرف
leans U تکیه دادن بطرف
ap chagi U ضربه پا بطرف جلو
adaxial U متمایل بطرف محور
downstroke U ضربه بطرف پایین
gravitate U متمایل شدن بطرف
downswing U نوسان بطرف پایین
gravitated U متمایل شدن بطرف
gravitates U متمایل شدن بطرف
strelli U غلت عقب بطرف بالانس
outcurve U انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
adductor U تمایل عضو بطرف محور
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
step turn U چرخش بطرف پایین تپه
bate U بال زدن بطرف پایین
transposing U بطرف دیگر معادله بردن
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
pull U بطرف خود کشیدن کشش
retrorse U بطرف پایین و عقب خم شده
pulls U بطرف خود کشیدن کشش
upstroke U حرکت قلم بطرف بالا
transposes U بطرف دیگر معادله بردن
upthrow U بطرف بالاانداختن تحول شدید
transpose U بطرف دیگر معادله بردن
westwards U بسوی باختر بطرف مغرب
westward U بسوی باختر بطرف مغرب
upthrust U بطرف بالا پرتاب کردن
evanesce U بطرف صفر میل کردن
dextrorotation U گردش بطرف قطب راست
cockshy U پرتاب تیر بطرف هدف
starboard U بطرف راست حرکت کردن
cockshot U پرتاب تیر بطرف هدف
overhand U بازی با دست بطرف بالا
bind U کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down U بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
gravitating U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
binds U کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
banked turn U انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
called shot U ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
capacole U چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
levorotatory U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitate U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
comebacker U ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
levorotary U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
to face somebody [something] U چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
banking track U انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
place kick U توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
downbeat U حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
lordosis U انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
in and in U مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
leg break U بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
upload U نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
liquidity preference theory U براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
nose down U خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
downwash U زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
transposition U انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
retrorocket U راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off U حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion U جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
upwash U حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig U کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle U که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
nose up U چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
pinch U محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches U محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
up the river U سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
aft U قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman U زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com