Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
toward
U
بطرف نسبت به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
skyward
U
بطرف اسمان بطرف بالا
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
levo
U
بطرف چپ
in
U
بطرف
at
U
بطرف
into
U
بطرف
in-
U
بطرف
mediad
U
بطرف وسط
coastwards
U
بطرف ساحل
forwards
U
بطرف جلو
abaft
U
بطرف عقب
without
U
بطرف خارج
riverward
U
بطرف رودخانه
upwards
U
بطرف بالا
eastwards
U
بطرف مشرق
on
U
بعلت بطرف
edgewise
U
بطرف لبه
frontward
U
بطرف جلو
frontwards
U
بطرف جلو
earthward
U
بطرف زمین
to the east of
U
بطرف مشرق
to win over to one's side
U
بطرف خوداوردن
atop
U
بطرف بالا
with
U
بطرف درجهت
downwards
U
بطرف پائین
to
U
بطرف روبطرف
dorsad
U
بطرف پشت
coastward
U
بطرف ساحل
cityward
U
بطرف شهر
aport
U
بطرف چپ کشتی
apporro
U
بطرف جلو
upgrading
U
بطرف بالا
upgrades
U
بطرف بالا
edgeways
U
بطرف جلوباشد
home
U
بطرف خانه
earthwards
U
بطرف زمین
orienting
U
بطرف خاوررفتن
orient
U
بطرف خاوررفتن
upgrade
U
بطرف بالا
homes
U
بطرف خانه
homeward
U
بطرف منزل
mesal
U
بطرف وسط
upward
U
بطرف بالا
cephalad
U
متمایل بطرف سر
orients
U
بطرف خاوررفتن
pakkorro
U
بطرف بیرون
upgraded
U
بطرف بالا
onwards
U
بطرف جلو
rearward
U
بطرف عقب
manward
U
بطرف انسان
heavenward
U
بطرف اسمان
mesail
U
بطرف وسط
outwards
U
بطرف خارج بیرونی
stern wards
U
بطرف عقب کشتی
phototropism
U
گرایش بطرف نور
southeastward
U
بطرف جنوب شرقی
gravitate
U
متمایل شدن بطرف
norther
U
بیشتر بطرف شمال
gravitated
U
متمایل شدن بطرف
gravitates
U
متمایل شدن بطرف
gravitating
U
متمایل شدن بطرف
ashore
U
بکنار بطرف ساحل
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
northeastward
U
بطرف شمال شرقی
northwardly
U
بطرف شمال شمالی
inboard
U
بطرف مرکز کشتی
northwestwards
U
بطرف شمال غربی
ina northerly direction
U
بطرف شمال شمالا
outward
U
بطرف خارج بیرونی
front
U
بطرف جلو روکردن به
upstroke
U
خط منبسط بطرف بالا
fronting
U
بطرف جلو روکردن به
athwart
U
از طرفی بطرف دیگر
upthrust
U
حرکت بطرف بالا
uptilt
U
بطرف بالا کج کردن
astern
U
بطرف عقب پسین
ap chagi
U
ضربه پا بطرف جلو
biteuro chagi
U
ضربه پا بطرف اریب
cephalad
U
متمایل بطرف راس
upwell
U
بطرف بالا رفتن
stern ward
U
بطرف عقب کشتی
adaxial
U
متمایل بطرف محور
deasil
U
متمایل بطرف راست
leaned
U
تکیه دادن بطرف
southern
U
جنوبا بطرف جنوب
nobbling
U
بطرف خود اوردن
leans
U
تکیه دادن بطرف
nobbles
U
بطرف خود اوردن
lean
U
تکیه دادن بطرف
nobble
U
بطرف خود اوردن
nobbled
U
بطرف خود اوردن
downswing
U
نوسان بطرف پایین
downstroke
U
ضربه بطرف پایین
adductor
U
تمایل عضو بطرف محور
overhand
U
بازی با دست بطرف بالا
westward
U
بسوی باختر بطرف مغرب
outcurve
U
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
bate
U
بال زدن بطرف پایین
transposing
U
بطرف دیگر معادله بردن
transposes
U
بطرف دیگر معادله بردن
westwards
U
بسوی باختر بطرف مغرب
pull
U
بطرف خود کشیدن کشش
soiuth ward
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
dextrorotation
U
گردش بطرف قطب راست
upthrust
U
بطرف بالا پرتاب کردن
retrorse
U
بطرف پایین و عقب خم شده
cockshy
U
پرتاب تیر بطرف هدف
upstroke
U
حرکت قلم بطرف بالا
south wards
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
step turn
U
چرخش بطرف پایین تپه
upthrow
U
بطرف بالاانداختن تحول شدید
starboard
U
بطرف راست حرکت کردن
strelli
U
غلت عقب بطرف بالانس
cockshot
U
پرتاب تیر بطرف هدف
transpose
U
بطرف دیگر معادله بردن
evanesce
U
بطرف صفر میل کردن
pulls
U
بطرف خود کشیدن کشش
comebacker
U
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
gravitate
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down
U
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
levorotary
U
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
banked turn
U
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
gravitates
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
capacole
U
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
binds
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
bind
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
called shot
U
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
levorotatory
U
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitated
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
downbeat
U
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
banking track
U
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
lordosis
U
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
to face somebody
[something]
U
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
place kick
U
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
leg break
U
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
in and in
U
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflection
U
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in
U
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflections
U
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
upload
U
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
downwash
U
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down
U
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition
U
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
wash in
U
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
retrorocket
U
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
skate off
U
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion
U
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
tabbed flap
U
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
upwash
U
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig
U
کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle
U
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
inflexed
U
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
nose up
U
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
pinch
U
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches
U
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
aft
U
قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
up the river
U
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
ratios
U
نسبت
in relation to
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
relation
U
نسبت
in proprotion to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
than
U
نسبت به
rate
U
نسبت
in respect of
U
به نسبت
ratio
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
relational
U
نسبت
respect
U
نسبت
towards
U
نسبت به
bearing
U
نسبت
in connexion with
U
نسبت به
apropos of
U
نسبت به
rapport
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
respects
U
نسبت
t ratio
U
نسبت تی
as compared to
U
نسبت به
the rat of to
U
نسبت دو به سه
to
U
تا نسبت به
kinship
U
نسبت
in respect of
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
formats
U
نسبت
format
U
نسبت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com