English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (621 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
evanesce U بطرف صفر میل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
starboard U بطرف راست حرکت کردن
side sweep and over under U گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
skate off U حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
to push down U بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
upthrust U بطرف بالا پرتاب کردن
uptilt U بطرف بالا کج کردن
Other Matches
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
in U بطرف
in- U بطرف
into U بطرف
at U بطرف
levo U بطرف چپ
mesal U بطرف وسط
abaft U بطرف عقب
manward U بطرف انسان
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
without U بطرف خارج
to U بطرف روبطرف
frontwards U بطرف جلو
apporro U بطرف جلو
with U بطرف درجهت
atop U بطرف بالا
edgeways U بطرف جلوباشد
upwards U بطرف بالا
mesail U بطرف وسط
upgrading U بطرف بالا
frontward U بطرف جلو
riverward U بطرف رودخانه
upward U بطرف بالا
upgrades U بطرف بالا
upgraded U بطرف بالا
rearward U بطرف عقب
upgrade U بطرف بالا
heavenward U بطرف اسمان
onwards U بطرف جلو
forwards U بطرف جلو
aport U بطرف چپ کشتی
coastwards U بطرف ساحل
homes U بطرف خانه
dorsad U بطرف پشت
mediad U بطرف وسط
downwards U بطرف پائین
earthward U بطرف زمین
earthwards U بطرف زمین
eastwards U بطرف مشرق
to the east of U بطرف مشرق
edgewise U بطرف لبه
on U بعلت بطرف
toward U بطرف نسبت به
pakkorro U بطرف بیرون
homeward U بطرف منزل
home U بطرف خانه
coastward U بطرف ساحل
orients U بطرف خاوررفتن
cityward U بطرف شهر
orienting U بطرف خاوررفتن
orient U بطرف خاوررفتن
cephalad U متمایل بطرف سر
athwart U از طرفی بطرف دیگر
nobbling U بطرف خود اوردن
nobbles U بطرف خود اوردن
northeastward U بطرف شمال شرقی
northwardly U بطرف شمال شمالی
nobble U بطرف خود اوردن
astern U بطرف عقب پسین
cephalad U متمایل بطرف راس
ap chagi U ضربه پا بطرف جلو
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
nobbled U بطرف خود اوردن
norther U بیشتر بطرف شمال
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
front U بطرف جلو روکردن به
adaxial U متمایل بطرف محور
gravitated U متمایل شدن بطرف
leans U تکیه دادن بطرف
outward U بطرف خارج بیرونی
ashore U بکنار بطرف ساحل
leaned U تکیه دادن بطرف
lean U تکیه دادن بطرف
southern U جنوبا بطرف جنوب
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
downstroke U ضربه بطرف پایین
downswing U نوسان بطرف پایین
inboard U بطرف مرکز کشتی
stern wards U بطرف عقب کشتی
stern ward U بطرف عقب کشتی
gravitates U متمایل شدن بطرف
southeastward U بطرف جنوب شرقی
gravitate U متمایل شدن بطرف
outwards U بطرف خارج بیرونی
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
upthrust U حرکت بطرف بالا
phototropism U گرایش بطرف نور
upwell U بطرف بالا رفتن
deasil U متمایل بطرف راست
gravitating U متمایل شدن بطرف
northwestwards U بطرف شمال غربی
fronting U بطرف جلو روکردن به
upthrow U بطرف بالاانداختن تحول شدید
transposes U بطرف دیگر معادله بردن
outcurve U انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
upstroke U حرکت قلم بطرف بالا
pull U بطرف خود کشیدن کشش
bate U بال زدن بطرف پایین
pulls U بطرف خود کشیدن کشش
transpose U بطرف دیگر معادله بردن
retrorse U بطرف پایین و عقب خم شده
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
transposing U بطرف دیگر معادله بردن
overhand U بازی با دست بطرف بالا
westward U بسوی باختر بطرف مغرب
westwards U بسوی باختر بطرف مغرب
strelli U غلت عقب بطرف بالانس
dextrorotation U گردش بطرف قطب راست
cockshot U پرتاب تیر بطرف هدف
adductor U تمایل عضو بطرف محور
cockshy U پرتاب تیر بطرف هدف
step turn U چرخش بطرف پایین تپه
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
bind U کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
capacole U چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
levorotary U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitated U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
comebacker U ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
binds U کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitate U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn U انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
called shot U ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitates U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banking track U انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
lordosis U انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
place kick U توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
to face somebody [something] U چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
downbeat U حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
upload U نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in U مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
leg break U بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
downwash U زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down U خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition U انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
retrorocket U راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
jet propulsion U جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
upwash U حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig U کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle U که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
nose up U چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
pinches U محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinch U محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
aft U قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
up the river U سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman U زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
inshore U بطرف ساحل جلو ساحل
down U سوی پایین بطرف پایین
eastern U ساکن شرق بطرف شرق
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com