Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
duly
<adv.>
U
بصورت منظم
neatly
<adv.>
U
بصورت منظم
tidily
<adv.>
U
بصورت منظم
orderly
<adv.>
U
بصورت منظم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
procession
U
بصورت صفوف منظم
processions
U
بصورت صفوف منظم
Other Matches
eurythmy
U
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy
U
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
picker
U
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
saddle bag
U
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke
U
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
peach design
U
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
vitrify
U
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
tidy
<adj.>
U
منظم
trim
<adj.>
U
منظم
uncluttered
<adj.>
U
منظم
well-ordered
<adj.>
U
منظم
pitched
U
منظم
steady
<adj.>
U
منظم
orderlies
U
منظم
proper
<adj.>
U
منظم
decent
<adj.>
U
منظم
fair
<adj.>
U
منظم
symmetric
U
منظم
methodical
U
منظم
businesslike
U
منظم
ordered
U
منظم
orderly
U
منظم
regular
<adj.>
U
منظم
kelter
U
منظم
in kelter
U
منظم
systematic
U
منظم
presentable
<adj.>
U
منظم
straight
<adj.>
U
منظم
in good order
<adj.>
U
منظم
first string
U
منظم
neat
<adj.>
U
منظم
regulars
U
منظم
business like
U
منظم
monofilament
U
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
squared
U
منظم حسابی
well conditioned
U
مرتب و منظم
well ordered
U
مرتب و منظم
standing army
U
ارتش منظم
systematic irrigation
U
ابیاری منظم
squares
U
منظم حسابی
to set to rights
U
منظم کردن
systematic error
U
خطای منظم
lattice
U
توری منظم
to set in order
U
منظم کردن
square
U
منظم حسابی
lattices
U
توری منظم
order
U
منظم کردن
squaring
U
منظم حسابی
shipshape
U
منظم کردن
regulater
U
منظم کردن
tidily
<adv.>
U
بطور منظم
array
U
منظم کردن
regular expression
U
مبین منظم
orderly
<adv.>
U
بطور منظم
regularizing
U
منظم کردن
regularized
U
منظم کردن
neatly
<adv.>
U
بطور منظم
duly
<adv.>
U
بطور منظم
regularize
U
منظم کردن
regular army
U
ارتش منظم
regularising
U
منظم کردن
regularises
U
منظم کردن
regular polymer
U
بسپار منظم
regular set
U
مجموعه منظم
regularised
U
منظم کردن
regularizes
U
منظم کردن
arrays
U
منظم کردن
malthusian law of population
U
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design
U
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
rank
U
اراستن منظم کردن
unconventional warfare
U
جنگ غیر منظم
systemmatize
U
منظم یامرتب کردن
ranked
U
اراستن منظم کردن
ranks
U
اراستن منظم کردن
liner trade
U
کشتیرانی منظم تجاری
lattice network
U
شبکه توری منظم
tidies
U
پاکیزه منظم کردن
procession
U
درصفوف منظم پیشرفتن
taut loom
U
چله سفت و منظم
tidied
U
پاکیزه منظم کردن
processions
U
درصفوف منظم پیشرفتن
systematic
U
منظم نظم پذیر
tidier
U
پاکیزه منظم کردن
tidiest
U
پاکیزه منظم کردن
systematic desensitization
U
حساسیت زدایی منظم
tidily
U
بطور اراسته و منظم
unconventional
U
جنگ غیر منظم
irregulars
U
عده غیر منظم
shipshape
U
مرتب کردن منظم
regular
U
پرسنل کادر منظم
regular grammar
U
دستور زبان منظم
irregular
U
نا منظم غیر رسمی
put on
<idiom>
U
منظم یا تولید یک بازی و...
regulars
U
پرسنل کادر منظم
pick up
U
کندن منظم کردن
tidying
U
پاکیزه منظم کردن
tidy
U
پاکیزه منظم کردن
My heartbeat is even .
U
ضربان قلبم منظم است
day in and day out
<idiom>
U
بطور منظم ،تمام مدت
pogroms
U
قتل عام منظم روسی
pogrom
U
قتل عام منظم روسی
clockwork
U
چرخهای ساعت منظم وخودکار
blended fund
U
سرمایههای بهم منظم شده
regular solid
U
کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
systematic random sampling
U
نمونه گیری تصادفی منظم
stacks
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
keep regular hours
U
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
grade
U
شیب منظم دادن تسطیح کردن
grades
U
شیب منظم دادن تسطیح کردن
stacked
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
to kern a letter
U
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
argument
U
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
arguments
U
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
isochronous
U
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
spider wire entanglement
U
نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
isochronal
U
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
pomegrenate design
U
طرح گل اناری
[این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock
U
طرح طاووس
[این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
Regular training strengthens the heart and lungs.
U
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
fcc
U
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
laceria
U
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
to marshal one's creditors
U
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
guerrillas
U
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
Floret
[rosette]
U
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
guerrilla
U
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerillas
U
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
grader
U
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
underground
U
مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
in human shape
U
بصورت یا
as
<conj.>
<prep.>
U
بصورت
in his own similitude
U
بصورت خودش
twist
U
تاب نخ
[بصورت اس یا زد]
in the f.
U
بصورت جسمانی
in outward show
U
بصورت فاهر
integrally
U
بصورت عددصحیح
in a topic form
U
بصورت عنوان
Outwardly . on the face of it.
U
بصورت ظاهر
simoltaneously
U
بصورت همزبان
briefly
<adv.>
U
بصورت کوتاه
toothily
U
بصورت مضرس
autonomously
U
بصورت خودگردان
particulate
U
بصورت ذره
on consignment
U
بصورت امانی
carbonation
U
بصورت کربنات
corporately
U
بصورت شرکت
in black and white
<idiom>
U
بصورت نوشتار
compendiously
<adv.>
U
بصورت اجمالی
by a mistake
<adv.>
U
بصورت غلط
by mistake
<adv.>
U
بصورت غلط
nominally
U
بصورت فاهر
orderly
<adv.>
U
بصورت مرتب
tidily
<adv.>
U
بصورت مرتب
neatly
<adv.>
U
بصورت مرتب
duly
<adv.>
U
بصورت مرتب
as a result of a mistake
<adv.>
U
بصورت غلط
by accident
<adv.>
U
بصورت غلط
curtly
<adv.>
U
بصورت اجمالی
spuriously
<adv.>
U
بصورت غلط
aright
<adv.>
U
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
U
بصورت صحیح
duly
<adv.>
U
بصورت صحیح
unintentionally
<adv.>
U
بصورت غلط
inadvertently
<adv.>
U
بصورت غلط
bulk
U
بصورت عمده
rightfully
<adv.>
U
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
U
بصورت صحیح
falsely
<adv.>
U
بصورت اشتباه
faultily
<adv.>
U
بصورت اشتباه
incorrectly
<adv.>
U
بصورت اشتباه
falsely
<adv.>
U
بصورت غلط
wrongly
<adv.>
U
بصورت اشتباه
properly
<adv.>
U
بصورت صحیح
faultily
<adv.>
U
بصورت غلط
orderly
<adv.>
U
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
U
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
U
بصورت صحیح
justly
<adv.>
U
بصورت صحیح
wrongly
<adv.>
U
بصورت غلط
phonily
<adv.>
U
بصورت غلط
incorrectly
<adv.>
U
بصورت غلط
manually
U
بصورت دستی
phonily
<adv.>
U
بصورت اشتباه
curtly
<adv.>
U
بصورت کوتاه
compendiously
<adv.>
U
بصورت کوتاه
unintentionally
<adv.>
U
بصورت اشتباه
compendiously
<adv.>
U
بصورت خلاصه
briefly
<adv.>
U
بصورت خلاصه
spuriously
<adv.>
U
بصورت اشتباه
inadvertently
<adv.>
U
بصورت اشتباه
by a mistake
<adv.>
U
بصورت اشتباه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com