Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fold
U
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folded
U
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds
U
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terminate
U
پایان دادن پایان یافتن
terminates
U
پایان دادن پایان یافتن
terminated
U
پایان دادن پایان یافتن
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
That jar is broken and that measure spilt .
<proverb>
U
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
sign off
U
پایان دادن به
wind up
U
پایان دادن
lift a blockade
U
محاصره را پایان دادن
to work it
<idiom>
U
چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
avowing
U
اعتراف کردن
ackuowledge
U
اعتراف کردن
avows
U
اعتراف کردن
confessed
U
اعتراف کردن
avow
U
اعتراف کردن
confess
U
اعتراف کردن
confessing
U
اعتراف کردن
acknowledge
اعتراف کردن
confesses
U
اعتراف کردن
unburden
U
اعتراف و درددل کردن
unburdens
U
اعتراف و درددل کردن
unburdening
U
اعتراف و درددل کردن
carry one's bat
U
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
recant
U
بخطای خود اعتراف کردن
recanting
U
بخطای خود اعتراف کردن
recants
U
بخطای خود اعتراف کردن
recanted
U
بخطای خود اعتراف کردن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
eol
U
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
par in
U
پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
to shrive oneself
U
گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
overscan
U
از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
recognizing
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledges
U
اعتراف کردن تصدیق کردن
front de liberation national
U
جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
fineless
U
بی پایان کردن
wind up
<idiom>
U
به پایان رساندن ،تسویه کردن
end up
<idiom>
U
پایان ،بلاخره کاری کردن
subjoin
U
در پایان افزودن اضافه کردن
hang out the laundry
U
ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
avowals
U
اعتراف
recognition
U
اعتراف
professions
U
اعتراف
confessions
U
اعتراف
profession
U
اعتراف
confession
U
اعتراف
avowal
U
اعتراف
shrive
U
اعتراف گرفتن از
admission
U
تصدیق اعتراف
shrive
U
اعتراف گرفتن
confession
U
اعتراف نامه
professions
U
اقرار اعتراف
shrift
U
اعتراف بگناه
peccavi
U
اعتراف بگناه
admissions
U
تصدیق اعتراف
confessional
U
اعتراف گاه
voluntary confession
U
اعتراف داوطلبانه
acknowledger
U
اعتراف کننده
profession
U
اقرار اعتراف
defeatism
U
اعتراف به شکست
avowed
U
اعتراف شده
confessions
U
اعتراف نامه
discharge of contract
U
انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
confiscator
U
دعای اعتراف نامه
confiscator
U
دعای اعتراف بگناهان
acknowledgment
U
اعلام معرف اعتراف
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
To force a confession from somebody.
U
بزوراز کسی اعتراف گرفتن
He confessed under torture.
U
زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
confessional
U
محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals
U
محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessor
U
کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessors
U
کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
issue
[outcome]
U
پایان
illmitable
U
بی پایان
ends
U
پایان
unbound
U
بی پایان
hexapod
U
شش پایان
ended
U
پایان
eternities
U
بی پایان
end
U
پایان
eternity
U
بی پایان
illimitable
U
بی پایان
conclusion
U
پایان
incessant
U
پی در پی بی پایان
abysm
U
بی پایان
conclusions
U
پایان
windup
U
پایان
finish
U
پایان
finishes
U
پایان
point
U
پایان
decapoda
U
ده پایان
bourne
U
پایان
end all
U
پایان
end line
U
خط پایان
finality
U
پایان
perpetuity
U
بی پایان
periods
U
پایان
abyss
U
بی پایان
abysses
U
بی پایان
to sit out
U
تا پایان
period
U
پایان
finallist
U
پایان رس
finish line
U
خط پایان
cessation
U
پایان
limit
U
پایان
inconclusive
U
بی پایان
unfinished
U
بی پایان
eternality
U
بی پایان
out
<adv.>
U
پایان
immortality
U
بی پایان
infinite time
U
بی پایان
unending
U
بی پایان
closes
U
پایان
closer
U
پایان
close
U
پایان
interminate
U
بی پایان
closest
U
پایان
never ending
U
بی پایان
sempiternity
U
بی پایان
eternity
U
بی پایان
forever
U
بی پایان
foreverness
U
بی پایان
termination
U
پایان
initiator terminator
U
پایان ده
fruition
U
پایان
ending
U
پایان
endless
U
بی پایان
endings
U
پایان
aeon
U
بی پایان
never-ending
U
بی پایان
finis
U
پایان
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
year-end
سال پایان
year-end
U
پایان سال
sequel
U
نتیجه پایان
to bring to an end
U
به پایان رساندن
sequels
U
نتیجه پایان
come off
U
پایان مسابقه
unceasing
U
پایان ناپذیر
over-
U
پایان یافتن
over
U
پایان یافتن
wind up
U
پایان یافتن
to come to a end
U
به پایان رسیدن
It's over.
U
به پایان رسید.
normal termination
U
پایان عادی
atrocious
U
با شرارت بی پایان
myriapoda
U
هزار پایان
end mark
U
علامت بی پایان
ominscience
U
دانش بی پایان
omniscience
U
دانش بی پایان
buzzer
U
زنگ پایان
finishes
U
پایان مسابقه
buzzers
U
زنگ پایان
finish
U
پایان مسابقه
on side
U
پایان بازی
end of block
U
پایان یک بلوک
tapes
U
نوار خط پایان
eternal
U
بی پایان دائمی
surcease
U
پایان استراحت
teleologist
U
پایان شناس
teleology
U
پایان شناسی
terminable
U
پایان یافتنی
termination date
U
تاریخ پایان
turn out
<idiom>
U
نتیجه ،پایان
time out
<idiom>
U
پایان وقت
subjunction
U
افزایش در پایان
past
U
پایان یافته
taped
U
نوار خط پایان
tape
U
نوار خط پایان
rhizopod
U
ریشه پایان
Over and out!
U
پایان خبر !
Over and out!
U
پایان اعلان !
irredeemable
U
پایان ناپذیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com