English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
compulsory hospitalization U بستری اجباری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
commitment U بستری کردن اجباری
commitments U بستری کردن اجباری
Other Matches
hospitalization U دربیمارستان بستری دوره بستری شدن
laid up in bed U بستری
bedridden U بستری
bedfast U بستری
confined U بستری
on ones back U بستری
bedrid U بستری
hospitalization U بستری
hospitalization U بستری شدن
inpatient U مریض بستری
confinement U زایمان بستری
inpatient U بیمار بستری
admit بستری کردن
hospitalization U بستری کردن
hospitalizing U بستری کردن
hospitalizes U بستری کردن
laid up <idiom> U بستری دررختخواب
shut in U مریض بستری
hospitalize U بستری کردن
hospitalised U بستری کردن
hospitalises U بستری کردن
hospitalized U بستری کردن
hospitalising U بستری کردن
bedpan U لگن بیمار بستری
bedpans U لگن بیمار بستری
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
sill U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
staging U اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت
sills U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
obliging U اجباری
compulsive U اجباری
binding U اجباری
of obligation U اجباری
strained U اجباری
compulsory U اجباری
bindings U اجباری
forcible U اجباری
mandatory U اجباری
obligatory U اجباری
forced U اجباری
de rigueur U اجباری
constrained U اجباری
wards U اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward U اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
compulsory education U اموزش اجباری
compulsorily U بطور اجباری
compulsory freestyle U حرکات اجباری
prescribed exercise U حرکات اجباری
compulsory levies U مالیات اجباری
compulsory saving U پس انداز اجباری
forced saving U پس انداز اجباری
compulsury deduction U فرانشیز اجباری
levying U سربازگیری اجباری
forced sale U فروش اجباری
forced oscillations U نوسانهای اجباری
forced labor U کار اجباری
forced labour U کار اجباری
forced movement U حرکت اجباری
forced landing U فرود اجباری
coercive U اجباری قهری
levy U سربازگیری اجباری
compulsory U حرکات اجباری
statute labour U کار اجباری
blessing in d. U توفیق اجباری
conscription U خدمت اجباری
juxtaposition U ارتباط اجباری
levied U سربازگیری اجباری
levies U سربازگیری اجباری
forced move U حرکت اجباری شطرنج
impressment U بکار اجباری گماری
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
forced page break U قطع اجباری صفحه
forced withrawal U عقب نشینی اجباری
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
forced marching U راه پیمایی اجباری
forced landing U فرود اجباری هواپیما
concentration camp U اردوگاه کار اجباری
compulsury deduction U کسر گذاری اجباری
servitude U خدمت اجباری رعیتی
crossing site U محل عبور اجباری
forced convection U تبادل حرارت اجباری
forced crossing U عبور اجباری از رودخانه
concentration camps U اردوگاه کار اجباری
work farm U اردوی کار اجباری زندانیان
retreat U عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated U عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats U عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating U عقب نشینی اجباری بازگشتن
to have compulsory insurance [cover] U اجباری [الزامی] بیمه بودن
to be compulsorily insured U اجباری [الزامی] بیمه بودن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
closed shops U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop U قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps . U محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
power approach U تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
admitting U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits U بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination U توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
levy in mess U نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
fatigue U کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigued U کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigues U کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com