Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
set down
U
بزمین گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
Other Matches
aground
U
بزمین
fells
U
بزمین زدن
to cast down
U
بزمین زدن
overbear
U
بزمین زدن
to measure one'd length
U
رو بزمین خوابیدن
to lick the dust
U
بزمین خوردن
to laylow
U
بزمین زدن
ground
U
بزمین نشستن
to hew down
U
بزمین افکندن
to knock down
U
بزمین زدن
land vi
U
بزمین رسیدن
felling
U
بزمین زدن
To stamp the ground .
U
با پا بزمین کوبیدن
land
U
بزمین نشستن
To fall head first .
U
با سر بزمین خوردن
to hurl down
U
بزمین زدن
landed
U
وابسته بزمین
fell
U
بزمین زدن
felled
U
بزمین زدن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
landings
U
بزمین نشستن هواپیما
the horse paws the ground
U
اسب سم بزمین میزنند
to bring to ruin
U
فناکردن بزمین زدن
rootle
U
پوز بزمین زدن
to clatter down
U
با صدا بزمین افتادن
landing
U
بزمین نشستن هواپیما
geomorphic
U
شبیه بزمین زمینی
captive balloon
U
بالون بزمین بسته
The plan landed .
U
هواپیما بزمین نشست
knock down
U
باضربت بزمین کوبیدن
handstand
U
دست ها بزمین وپاهادر هوا
to lay by the heels
U
در بند نهادن بزمین زدن
lobs
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbing
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbed
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
handstands
U
دست ها بزمین وپاهادر هوا
floored
U
بزمین زدن شکست دادن
fall out
U
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
floor
U
بزمین زدن شکست دادن
stratus
U
ابر گسترده ونزدیک بزمین
floors
U
بزمین زدن شکست دادن
lob
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
trailers
U
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
trailer
U
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
kite balloon
U
یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
click
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicks
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
to knock down
U
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
ventre a terre
U
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
land tie
U
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
predial slaves
U
بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to pickle a rod for
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
lets
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
let
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
placements
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
loads
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
put
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
trusts
U
امانت گذاشتن
reserving
U
کنار گذاشتن
bank
U
در بانک گذاشتن
trusted
U
ودیعه گذاشتن
trust
U
امانت گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
trust
U
ودیعه گذاشتن
to put to contract
U
بمناقصه گذاشتن
point
U
نوک گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
to call for tenders
U
بمناقصه گذاشتن
trusted
U
امانت گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
parcels
U
دربسته گذاشتن
cupped
U
فنجان گذاشتن
cup
U
فنجان گذاشتن
primes
U
چاشنی گذاشتن
primed
U
چاشنی گذاشتن
prime
U
چاشنی گذاشتن
tip
U
نوک گذاشتن
tipping
U
نوک گذاشتن
parcel
U
دربسته گذاشتن
cups
U
فنجان گذاشتن
suspend
U
مسکوت گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
reserves
U
کنار گذاشتن
reserve
U
کنار گذاشتن
shutter
U
پرده گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
overlays
U
جای گذاشتن
overlaying
U
جای گذاشتن
badgered
U
:سربسر گذاشتن
badger
U
:سربسر گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
کار گذاشتن
to make a for
U
دردسترس گذاشتن
leather
U
چرم گذاشتن به
invest
U
سرمایه گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
to leave off
U
کنار گذاشتن
to leave a margin
U
حاشیه گذاشتن
to lay aside
U
کنار گذاشتن
to lay anegg
U
تخم گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
to hand down
U
بارث گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
to grow in years
U
پابسن گذاشتن
trusts
U
ودیعه گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
overlay
U
جای گذاشتن
to keep in d.
U
امانت گذاشتن
queues
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
Welsh
U
کلاه گذاشتن
respect
U
احترام گذاشتن به
traced
U
اثر گذاشتن
filed
U
صف درپرونده گذاشتن
deposits
U
کنار گذاشتن
incase etc
U
در جعبه گذاشتن
impignorate
U
گرو گذاشتن
impignorate
U
رهن گذاشتن
impawn
U
گرو گذاشتن
imbark
U
در کشتی گذاشتن
saluting
U
احترام گذاشتن
salutes
U
احترام گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
file
U
صف درپرونده گذاشتن
intube
U
در لوله گذاشتن
instal
U
کار گذاشتن
inshrine
U
درمزار گذاشتن
incase etc
U
در لفاف گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com