Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fell
U
بزمین زدن
felled
U
بزمین زدن
felling
U
بزمین زدن
fells
U
بزمین زدن
overbear
U
بزمین زدن
to cast down
U
بزمین زدن
to hurl down
U
بزمین زدن
to knock down
U
بزمین زدن
to laylow
U
بزمین زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicks
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
ground
U
بزمین نشستن
handstand
U
دست ها بزمین وپاهادر هوا
handstands
U
دست ها بزمین وپاهادر هوا
lob
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbed
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobbing
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
lobs
U
چیزی راسنگین بزمین زدن
land
U
بزمین نشستن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
landing
U
بزمین نشستن هواپیما
landings
U
بزمین نشستن هواپیما
aground
U
بزمین
floor
U
بزمین زدن شکست دادن
floored
U
بزمین زدن شکست دادن
floors
U
بزمین زدن شکست دادن
trailer
U
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
trailers
U
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
landed
U
وابسته بزمین
captive balloon
U
بالون بزمین بسته
fall out
U
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
geomorphic
U
شبیه بزمین زمینی
kite balloon
U
یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
knock down
U
باضربت بزمین کوبیدن
land tie
U
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land vi
U
بزمین رسیدن
predial slaves
U
بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
rootle
U
پوز بزمین زدن
set down
U
بزمین گذاشتن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
stratus
U
ابر گسترده ونزدیک بزمین
the horse paws the ground
U
اسب سم بزمین میزنند
to bring to ruin
U
فناکردن بزمین زدن
to clatter down
U
با صدا بزمین افتادن
to hew down
U
بزمین افکندن
to knock down
U
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to lay by the heels
U
در بند نهادن بزمین زدن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to lick the dust
U
بزمین خوردن
to measure one'd length
U
رو بزمین خوابیدن
to set down
U
بزمین گذاشتن
ventre a terre
U
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
To fall head first .
U
با سر بزمین خوردن
To stamp the ground .
U
با پا بزمین کوبیدن
The plan landed .
U
هواپیما بزمین نشست
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com