English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to steal a march on any one U بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outsmarts U پیشدستی کردن
to be beforehand with U پیشدستی کردن بر
outsmarting U پیشدستی کردن
outsmarted U پیشدستی کردن
outsmart U پیشدستی کردن
to gain a over U پیشدستی کردن بر
to get round U باحیله پیشدستی کردن بر
anticipates U پیشدستی کردن جلوانداختن
anticipated U پیشدستی کردن جلوانداختن
anticipate U پیشدستی کردن جلوانداختن
anticipating U پیشدستی کردن جلوانداختن
to make approaches U وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
escaping U رهایی جستن خلاصی جستن
escape U رهایی جستن خلاصی جستن
escapes U رهایی جستن خلاصی جستن
escaped U رهایی جستن خلاصی جستن
preempt U پیشدستی کردن قبضه کردن
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
circumvention U پیشدستی
overtaking lane U خط پیشدستی
preemption U پیشدستی
side plate U پیشدستی
to pounce on somebody U به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
preemptive U وابسته به پیشدستی
preemptor U پیشدستی کننده
overtaking sight distance U فاصله دیدبرای پیشدستی
overtaking U پیشدستی پیش افتی
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
springs U جستن
jump U جستن
jumped U جستن
spring U جستن
overleap U جستن از
bounces U پس جستن
bounced U پس جستن
bounce U پس جستن
outjockey U جستن بر
jumps U جستن
out act U پیشی جستن از
to get the better of U پیشی جستن بر
to give the go by to U پیشی جستن بر
to find f.with U عیب جستن از
to find fault with U عیب جستن
to gain a ccess U تقرب جستن
forestalls U پیش جستن بر
to gain the upper hand U تفوق جستن
forestalled U پیش جستن بر
forestall U پیش جستن بر
to get the upper hand U پیشی جستن
outbalance U پیشی جستن
outguess U سبقت جستن
assists U شرکت جستن
shoot-out U بالا جستن
shoot out U بالا جستن
shoot forth U بالا جستن
outrun U پیشی جستن بر
outrunning U پیشی جستن بر
outruns U پیشی جستن بر
to make a pounce U ناگهان جستن
deny U تبری جستن
to seek refuge U پناه جستن
antecede U برتری جستن
purgation U برائت جستن
to seek shelter U پناه جستن
hip U جستن پریدن
assisting U شرکت جستن
assisted U شرکت جستن
outvie U برتری جستن از
overtop U برتی جستن بر
overtop U برتری جستن از
excels U تفوق جستن بر
excelling U تفوق جستن بر
excelled U تفوق جستن بر
excel U تفوق جستن بر
shoot-outs U بالا جستن
to keep one's distance U دوری جستن
denying U تبری جستن
assist U شرکت جستن
denies U تبری جستن
denied U تبری جستن
hips U جستن پریدن
renounce U تبری جستن از
to be out of the woods <idiom> U از خطر جستن
renounced U تبری جستن از
overrode U برتری جستن بر
best U برتری جستن
renouncing U تبری جستن از
overrides U برتری جستن بر
transcends U سبقت جستن
transcending U سبقت جستن
transcended U سبقت جستن
transcend U سبقت جستن
get the start of U سبقت جستن بر
to be over the hump [American] <idiom> U از خطر جستن
renounces U تبری جستن از
override U برتری جستن بر
leaps U جستن دویدن
leaped U جستن دویدن
leap U جستن دویدن
to be off the hook <idiom> U از خطر جستن
overridden U برتری جستن بر
to be over the worst <idiom> U از خطر جستن
to come out of the woods <idiom> U از خطر جستن
to carry sword U شمشیر جستن
to gain a over U برتری یاتفوق جستن بر
wager of law U تبری جستن با سوگند
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
find U جستن تشخیص دادن
out maneuver U تفوق جستن در مانور
finds U جستن تشخیص دادن
surpasses U بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed U بهتر بودن از تفوق جستن
anticipating U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipate U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
trump U مغلوب ساختن پیشی جستن
anticipated U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
overleap U جستن از روی نادیده گذشتن از
anticipates U پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
surpass U بهتر بودن از تفوق جستن
emulating U برابری جستن با پهلو زدن
emulates U برابری جستن با پهلو زدن
trumps U مغلوب ساختن پیشی جستن
emulated U برابری جستن با پهلو زدن
emulate U برابری جستن با پهلو زدن
outstrip U عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripped U عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripping U عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstrips U عقب گذاشتن پیشی جستن از
overjump U بیش از اندازه نیروی خود جستن
toget the start of one's rival U بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
to have recourse to a person U بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
scooting U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot U بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
view halloo U فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
rockets U راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketed U راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocket U راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketing U راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
isolationism U سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com