English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
On what basis (ground) U بر چه اساسی ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rite U فرمان اساسی
basic U اساسی
basic U اساسی مقدماتی
basic U مقدماتی اساسی
basics U اساسی
basics U اساسی مقدماتی
basics U مقدماتی اساسی
radical U طرفداراصلاحات اساسی
radical U ریشگی اساسی
radical U اساسی
radical U طرفدار اصلاحات اساسی
radicals U طرفداراصلاحات اساسی
radicals U ریشگی اساسی
radicals U اساسی
radicals U طرفدار اصلاحات اساسی
ground U اساسی
capital U اساسی
cardinal U اساسی
cardinals U اساسی
accidental غیر اساسی پیش آمدی
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
deliveries U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
material U اساسی
materials U اساسی
bill of rights U قانون اساسی امریکا
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
organic U اندام دار اساسی
organic U اساسی
basically U بطور اساسی
substantial U اساسی
net U اساسی
nets U اساسی
nett U اساسی
revolutionised U تغییرات اساسی دادن
revolutionises U تغییرات اساسی دادن
revolutionising U تغییرات اساسی دادن
revolutionize U تغییرات اساسی دادن
revolutionized U تغییرات اساسی دادن
revolutionizes U تغییرات اساسی دادن
revolutionizing U تغییرات اساسی دادن
reform U اصلاح اساسی کردن یا شدن
reforms U اصلاح اساسی کردن یا شدن
functional U اساسی
pivotal U اساسی
ups U منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
meatier U اساسی
meatiest U اساسی
meaty U اساسی
constitutional U مطابق قانون اساسی
constitutional U اساسی
rationale U علت اساسی
brass tacks U مسایل اساسی
constitution U مشروطیت قانون اساسی
constitution U قانون اساسی
constitutions U مشروطیت قانون اساسی
constitutions U قانون اساسی
fundamental U اساسی
fundamental U اصولی مقدماتی اساسی
reformer U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
Hon U اساسی
essential U اساسی
essentials U اساسی
staple U اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapled U اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling U اساسی مرکز بازرگانی عمده
vital U واجب اساسی
primordial U عنصر نخستین اساسی
punch line U جمله اساسی واصلی
punch-line U جمله اساسی واصلی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
ground plan U طرح اساسی
ground plans U طرح اساسی
basal U اساسی
base repair U تعمیر اساسی
basic crops U محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic deficit U کسری اساسی
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
basic indexed sequential acess method U روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
basic linkage U پیوند اساسی
basic partitioned access method U روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic sequential access method U روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic surplus U مازاد اساسی
basic telecommunications access method U روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic variable U متغیر اساسی
basilar U اساسی
bdam U Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
bdos U سیستم عامل اساسی دیسک
bios U سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
bpam U Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
bsam U Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
btam U BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
constitutional law U حقوق اساسی
constitutional low U قانون اساسی
constitutionalism U اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
constitutionality U مطابقت با قانون اساسی
Other Matches
ground state U نیروی اساسی حالت اساسی
fundametal U اساسی
unsubstantial U بی اساسی
groundlessness U بی اساسی
rudimental U اساسی
key projects U اساسی
hypostatic U اساسی
earthshaking U اساسی
vital <adj.> U اساسی
substantive [essential] <adj.> U اساسی
essential <adj.> U اساسی
major <adj.> U اساسی
quintessential <adj.> U اساسی
purview U مواد اساسی
over haul U تعمیر اساسی
fundamental rules U قواعدیاقوانین اساسی
functional distribution U توزیع اساسی
essential oil U روغن اساسی
volatile oil U روغن اساسی
reformation U اصلاح اساسی
to let the saw dust out of U پوچی یا بی اساسی
unsubstantiality U بی اساسی بی اهمیتی
substantiality U حالت اساسی
spine wall U دیوار اساسی
strategic variables U متغیرهای اساسی
field theory U نظریه اساسی میدان
nonessential goods U کالاهای غیر اساسی
nonbasic variable U متغیر غیر اساسی
supplementalary constitution law U متمم قانون اساسی
unconstitutionality U مغایرت با قانون اساسی
A fundamental (slight) difference. U اختلاف اساسی ( جزئی )
Fundamental ( radical) changes. U تغییرات اساسی وعمده
myosin U پروتئین اساسی عضله
essential fatty acids U اسیدهای چرب اساسی
essential singularity U نقطه تکین اساسی [ریاضی]
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
the essential [inherent] [intrinsic] task U کار مهم و ضروری [یا اساسی]
federal constitution U قانون اساسی دولت متحده
iowa tests of basic skills U ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
deeping of capital U پایه گذاری اساسی سرمایه
karyolymph U ماده اساسی زمینه هسته سلولی
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
ground rule U وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
time the essence of the contract U مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
five fundamental economic questions U پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
sbc U یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
unesco (= united nations educational U ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
leading indicators U شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com