Perdic | برگشت بسوی درون | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	introversion U	برگشت بسوی درون

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	inpouring U	بسوی درون
	introrse U	رو کننده بسوی درون
	introrsal U	رو کننده بسوی درون
	introvert U	بسوی درون کشیدن
	infalling U	ریزش بسوی درون
	introverts U	بسوی درون کشیدن
	indraft U	ریزش چیزی بسوی درون
	indraght U	ریزش چیزی بسوی درون
	intercoastal U	رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
	back to battery U	برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
	in line processing U	پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
	to U	بسوی
	into U	بسوی
	toward U	بسوی
	towards U	بسوی
	at U	بسوی
	against U	بسوی
	off U	بسوی
	aport U	بسوی بندر
	to put a bout U	بسوی دیگرگرداندن
	landward U	بسوی خشکی
	spaceward U	بسوی فضا
	off U	عازم بسوی
	onward U	بسوی جلو
	skyward U	بسوی اسمان
	east U	بسوی خاوررفتن
	earthward U	بسوی زمین
	seaward U	بسوی دریا
	selenotropic U	بسوی ماه
	soiuth ward U	بسوی جنوب
	south wards U	بسوی جنوب
	landward U	بسوی زمین
	over U	بسوی دیگر
	over- U	بسوی دیگر
	easterly U	بسوی شرق
	eastbound U	بسوی شرق
	wester U	بسوی باختر رفتن
	propulsion U	فشار بسوی جلو
	sentimentalism U	گرایش بسوی احساسات
	orientate U	توجه بسوی خاور
	base running U	دویدن بسوی پایگاه
	orientates U	توجه بسوی خاور
	orientating U	توجه بسوی خاور
	southwestwards U	بسوی جنوب غربی
	southwestward U	بسوی جنوب غربی
	drive to maturity U	حرکت بسوی بلوغ
	shooting U	شوت بسوی دروازه
	aslant U	بسوی سراشیب اریبی
	northward U	بسوی شمال شمالا
	make for U	پیش رفتن بسوی
	goal kick U	شوت بسوی دروازه
	uptrend U	تمایل بسوی بالا
	northwards U	بسوی شمال شمالا
	shootings U	شوت بسوی دروازه
	earthbound U	متوجه بسوی زمین
	sentimentality U	گرایش بسوی احساسات
	continuation U	حرکت مداوم بسوی سبد
	upsurge U	بسوی بالا موج زدن
	westward U	بسوی باختر بطرف مغرب
	westwards U	بسوی باختر بطرف مغرب
	plinking U	تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
	adductive U	استشهادی بسوی محور کشنده
	south U	بسوی جنوب نیم روز
	She is the center of attraction . U	آن زن همه را بسوی خودش می کشد
	the odds are in our favour U	احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
	postward U	بسوی محل شروع اسب دوانی
	We made a long step toward success. U	قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
	transhumant U	حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
	snipes U	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
	sniped U	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
	To go cap in hand to someone. U	دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
	snipe U	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
	sniping U	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
	send down U	پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
	tomorow morning . I wI'll leavew for london. U	فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
	delayed steal U	دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
	drive to maturity U	جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
	ferryboats U	قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
	ferryboat U	قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
	recoveries U	برگشت
	drawbacks U	برگشت
	recovery U	برگشت
	reflux U	برگشت
	reoccur U	برگشت
	recurrenge U	برگشت
	regurgitation U	برگشت
	recrvdescence U	برگشت
	regression line U	خط برگشت
	recrudescence U	برگشت
	turnrounds U	برگشت
	refluence U	برگشت
	reversal U	برگشت
	reverted U	برگشت
	back water U	برگشت اب
	reverting U	برگشت
	reverts U	برگشت
	upturn U	برگشت
	recoils U	برگشت
	recoiling U	برگشت
	recoiled U	برگشت
	regression U	برگشت
	capsizal U	برگشت
	reversals U	برگشت
	revert U	برگشت
	d.c. restoration U	برگشت دی سی
	drawback U	برگشت
	d.c. reinsertion U	برگشت سی دی
	recoil U	برگشت
	veers U	برگشت
	turnabouts U	برگشت
	return line U	خط برگشت
	turnaround U	برگشت
	returns U	برگشت
	retrocession U	برگشت
	returned U	برگشت
	retrogression U	برگشت
	return U	برگشت
	retrocedence U	برگشت
	turnabout U	برگشت
	relapse U	برگشت
	veered U	برگشت
	turnarounds U	برگشت
	relapses U	برگشت
	tergiversation U	برگشت
	relapsing U	برگشت
	right of reversion U	برگشت
	relapsed U	برگشت
	returning U	برگشت
	turnover U	برگشت
	veer U	برگشت
	back water curve U	منحنی برگشت اب
	reversibility U	برگشت پذیری
	irreversibility U	برگشت ناپذیری
	retrocessive U	برگشت کننده
	turnaround documents U	اسناد برگشت
	reverberation U	برگشت امواج
	armstand dive U	بالانس برگشت
	reverberations U	برگشت امواج
	turn around time U	زمان برگشت
	turns U	برگشت شناگر
	turn U	برگشت شناگر
	retrocedent U	برگشت کننده
	track return U	مدار برگشت
	irremeable U	برگشت نا پذیر
	downward travel U	ضربه برگشت
	flyback pulse U	پالس برگشت
	retrogress U	پس رفتن برگشت
	retrogressed U	پس رفتن برگشت
	retrogresses U	پس رفتن برگشت
	retrogressing U	پس رفتن برگشت
	turning points U	نقطه برگشت
	turning point U	نقطه برگشت
	re U	برگشت دادن
	revocable U	قابل برگشت
	short return U	برگشت کوتاه
	backspace U	برگشت به عقب
	grid return U	سیم برگشت
	backward reaction U	واکنش برگشت
	retrograde U	برگشت دهنده
	re- U	برگشت دادن
	image reversal U	برگشت تصویر
	regressive U	برگشت کننده
	irrevocable U	غیرقابل برگشت
	ground return U	برگشت زمینی
	reverses of fortune U	برگشت روزگار
	turnaround documents U	مستندات برگشت
	return current U	جریان برگشت
	regression analysis U	تحلیل برگشت
	return pipe U	لوله برگشت
	returnable U	قابل برگشت
	rebound U	ضربه برگشت
	rebounded U	ضربه برگشت
	rebounding U	ضربه برگشت
	rebounds U	ضربه برگشت
	return perion U	زمان برگشت
	regression coefficient U	ضریب برگشت
	regression equation U	معادله برگشت
	return flow U	جریان برگشت
	flashbacks U	برگشت شعله
	flashback U	برگشت شعله
	return wire U	سیم برگشت
	return conductor U	سیم برگشت
	return cargo U	محموله برگشت
	repercussion U	انعکاس برگشت
	rematch U	مسابقه برگشت
	regression time U	زمان برگشت
	recurrence interval U	زمان برگشت
	reapparition U	برگشت عود
	irrevocability U	برگشت ناپذیری
	reflectors U	برگشت دهنده
	irreversible U	برگشت ناپذیر
	irrevocably U	بطور بی برگشت
	reversible U	برگشت پذیر
	turnaround form U	شکل برگشت
	turnaround time U	زمان برگشت
	irriversible U	برگشت ناپذیر
	return flight U	پرواز برگشت
	payback period U	دوره برگشت
	back U	درعقب برگشت
	backs U	درعقب برگشت