English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reverse U برگرداندن پشت و رو کردن
reversed U برگرداندن پشت و رو کردن
reverses U برگرداندن پشت و رو کردن
reversing U برگرداندن پشت و رو کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
convert U برگرداندن وارونه کردن
converted U برگرداندن وارونه کردن
converting U برگرداندن وارونه کردن
converts U برگرداندن وارونه کردن
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
vomit U استفراغ کردن برگرداندن
vomited U استفراغ کردن برگرداندن
vomits U استفراغ کردن برگرداندن
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
remand U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanding U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remands U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
repristinate U بصورت اصلی برگرداندن دوباره بکر کردن
to invert a fraction U برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to turn over U محول کردن برگرداندن
to tutn end for end U وارونه کردن برگرداندن
turn over U وارونه کردن برگرداندن
Other Matches
upset U برگرداندن
regurgitating U برگرداندن
rootle U برگرداندن
retroject U برگرداندن
renvoi U برگرداندن
upsets U برگرداندن
averting U برگرداندن
averts U برگرداندن
retorts U برگرداندن
translate U برگرداندن
bring back U برگرداندن
send back U برگرداندن
to send back U برگرداندن
regurgitate U برگرداندن
regurgitated U برگرداندن
upsetting U برگرداندن
convert U برگرداندن
redeploy [staff] U برگرداندن
evert U برگرداندن
regurgitates U برگرداندن
reset U برگرداندن
transact U برگرداندن
avert U برگرداندن
averted U برگرداندن
translated U برگرداندن
translates U برگرداندن
replayed U برگرداندن
replaying U برگرداندن
replays U برگرداندن
blenches U برگرداندن
dishonour U برگرداندن چک
dishonors U برگرداندن چک
to turn off U برگرداندن
retort U برگرداندن
dishonoring U برگرداندن چک
blenching U برگرداندن
blenched U برگرداندن
blench U برگرداندن
dishonored U برگرداندن چک
turnover U برگرداندن
to put a bout U برگرداندن
reflect U برگرداندن
replay U برگرداندن
translating U برگرداندن
diverging U برگرداندن
reversion U برگرداندن
dishonours U برگرداندن چک
to bring back U برگرداندن
dishonouring U برگرداندن چک
dishonoured U برگرداندن چک
reflects U برگرداندن
reflecting U برگرداندن
evoking U فراخواندن برگرداندن
evokes U فراخواندن برگرداندن
to pay back U برگرداندن افزودن
replicate U برگرداندن تازدن
evoke U فراخواندن برگرداندن
replicating U برگرداندن تازدن
replicated U برگرداندن تازدن
re echo U دوباره برگرداندن
replicates U برگرداندن تازدن
returns U مراجعت برگرداندن
returning U مراجعت برگرداندن
returned U مراجعت برگرداندن
make up <idiom> U بازیافتن ،برگرداندن
decode U برگرداندن رمز
evocate U فراخواندن برگرداندن
spade U بابیل برگرداندن
decodes U برگرداندن رمز
spades U بابیل برگرداندن
curl of the lip U برگرداندن یا اویختن لب
decoded U برگرداندن رمز
return U مراجعت برگرداندن
to put a bout a horse U سر اسب را برگرداندن
rehabilitating U بحال نخست برگرداندن
supinate U بخارج برگرداندن دست
turns U تاه زدن برگرداندن
restitute U بحال اول برگرداندن
turn U تاه زدن برگرداندن
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
repatriations U برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation U برگشتن یا برگرداندن به میهن
suspension of vouchers U برگرداندن اسناد هزینه
beads U برگرداندن لبههای ورق
rehabilitates U بحال نخست برگرداندن
repatriates U بمیهن خود برگرداندن
restores U برگرداندن به وضعیت جدید
handtwist retrieve U طرز برگرداندن نخ ماهیگیری
restoring U برگرداندن به وضعیت جدید
restoring U بحال اول برگرداندن
repatriated U بمیهن خود برگرداندن
to refuse somebody entry [admission] U کسی را در مرز برگرداندن
repatriate U بمیهن خود برگرداندن
rehabilitated U بحال نخست برگرداندن
rehabilitate U بحال نخست برگرداندن
intervert U سوی دیگر برگرداندن
restore U بحال اول برگرداندن
restore U برگرداندن به وضعیت جدید
restored U بحال اول برگرداندن
restored U برگرداندن به وضعیت جدید
restores U بحال اول برگرداندن
repatriating U بمیهن خود برگرداندن
bead U برگرداندن لبههای ورق
countering U برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
countered U برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
counter U برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
recovers U برگرداندن چیزی که گم شده بود
recovering U برگرداندن چیزی که گم شده بود
recover U برگرداندن چیزی که گم شده بود
eversion U برگرداندن پلک چشم وغیره
covers U اماده برای برگرداندن توپ
coverings U اماده برای برگرداندن توپ
reset U برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
resets U برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
turn in U بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
reversion U برگرداندن شیب معکوس دادن
retaliate U عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliated U عین چیزی را بکسی برگرداندن
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
retaliates U عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliating U عین چیزی را بکسی برگرداندن
cover U اماده برای برگرداندن توپ
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
backspace tape U فرایند برگرداندن نوارمغناطیسی به ابتدای رکوردقبلی
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to translate something [from/into a language] U برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
supination U چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
recoveries U برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
recovery U برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
rewinds U برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
echoes U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
to turn down U وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
rewound U برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
echoed U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echo U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
echo U برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
rewinding U برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
echoing U برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoing U برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
maximise U برگرداندن نشانه برنامه به پنجره اصلی نمایش آن
rewind U برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
echoed U برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoes U برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
irredentist U طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
recoveries U برگرداندن به برنامه پس ازثابت شدن خطاازنقط های که تابع فراخوانی صداشده بود
recovery U برگرداندن به برنامه پس ازثابت شدن خطاازنقط های که تابع فراخوانی صداشده بود
resets U برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reset U برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
line up billiard U بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
reconstituting U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitute U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituted U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
backup U دستور برگرداندن داده از دیسک سخت به فلاپی دیسک یا نوار
looped U برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loops U برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loop U برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
ball cushion U دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
reset key کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
self- U قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
assembled U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com