English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
manpower planning U برنامه ریزی نیروی انسانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
man power U نیروی انسانی
labor U نیروی انسانی
labors U نیروی انسانی
manpower U نیروی انسانی
labored U نیروی انسانی
labour U نیروی انسانی
authorized manpower U نیروی انسانی مجاز
manpower cieling U سطح نیروی انسانی
scientific manpower U نیروی انسانی متخصص
manpower control U کنترل نیروی انسانی
manpower development U پرورش نیروی انسانی
high level manpower U نیروی انسانی بالا
man power leveling U یکنواخت کردن نیروی انسانی
manpower loading chart U نمودار تخصیص نیروی انسانی
investment in human capital U سرمایه گذاری در نیروی انسانی
lag rate U نسبت کسری نیروی انسانی
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
business U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave U امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m U زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
emergency complement U جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
programming U برنامه ریزی
managements U برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
management U برنامه ریزی
schematization U برنامه ریزی
short-handed U داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed U داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
production planning U برنامه ریزی تولید
scheduled U برنامه ریزی کردن
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
ex ante U برنامه ریزی شده
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
program U برنامه ریزی کردن
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
state planning U برنامه ریزی دولتی
programs U برنامه ریزی کردن
macroplanning U برنامه ریزی کلان
plan U برنامه ریزی کردن
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
schedule U برنامه ریزی کردن
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
family planning U برنامه ریزی خانواده
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
plans U برنامه ریزی کردن
product planning U برنامه ریزی محصولات
personnel development U برنامه ریزی استخدامی
curriculum development U برنامه ریزی درسی
population planning U برنامه ریزی جمعیت
timing U برنامه ریزی زمانی
quantitative programming U برنامه ریزی کمی
planning model U الگوی برنامه ریزی
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
overall planning U برنامه ریزی کلی
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
planning system U نظام برنامه ریزی
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
develops U برنامه ریزی و تولید
develop U برنامه ریزی و تولید
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
planning horizon U مدت برنامه ریزی
planning horizon U افق برنامه ریزی
development planning U برنامه ریزی توسعه
national planning U برنامه ریزی ملی
quadratic programming U برنامه ریزی غیرخطی
dietetics U برنامه ریزی غذایی
planning cycle U دوره برنامه ریزی
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
linear programming U برنامه ریزی خطی
schedules U برنامه ریزی کردن
programmed U برنامه ریزی شده
planning principles U اصول برنامه ریزی
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
rural planning U برنامه ریزی روستائی
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
programming methods U روشهای برنامه ریزی
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
central planning U برنامه ریزی مرکزی
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
financial planning U برنامه ریزی مالی
scheduled fire U اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
gosplan U سازمان برنامه ریزی شوروی
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
programmed instruction U دستورالعمل برنامه ریزی شده
directive planning U برنامه ریزی هدایت شده
production resource planning U برنامه ریزی منابع تولید
production planning and control U برنامه ریزی و کنترل تولید
short run planning U برنامه ریزی کوتاه مدت
programmable terminal U ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check U مقابله برنامه ریزی شده
inter sectoral planning U برنامه ریزی بین بخشی
nonlinear programming U برنامه ریزی غیر خطی
integer programming U برنامه ریزی عدد صحیح
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
programmed check U بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer U کامپیوتر برنامه ریزی شده
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
devises U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
material requirements planning U برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
non numeric programming U برنامه ریزی غیر عددی
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
devise U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed label U برچسب برنامه ریزی شده
programmed switch U گزینه برنامه ریزی شده
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
devising U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
medium term planning U برنامه ریزی میان مدت
programmable check U مقابله برنامه ریزی شده
impulse buying U خرید بدون برنامه ریزی
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
long run planning U برنامه ریزی بلند مدت
multi level planning U برنامه ریزی چند سطحی
devised U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
planned saving U پس انداز برنامه ریزی شده
proms U Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom U Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
redefines U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blow U برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
developments U برنامه ریزی تولید محصول جدید
redefining U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hard U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
programmed i/o U ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
development U برنامه ریزی تولید محصول جدید
blows U برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefined U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
planned investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
centrally planned economy U اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
redefine U تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
sensitivity analysis U تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
planning programming budgetting U نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
materials requirements planning U برنامه ریزی مواد مورد نیاز
fpla U ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically U نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
EAPROM U گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch U سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
design U برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram U دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
blast U ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts U ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
designs U برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
addressable U نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
human factor U فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
planned economy U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
preprogrammed U که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delaying U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds U وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato U منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
robotics U مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
proms U حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom U حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
eerom U دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
inhuman U فاقد خوی انسانی غیر انسانی
pla U CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
army training program U برنامه اموزش نیروی زمینی
businesses U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
army material program U برنامه تهیه اماد نیروی زمینی
programmers U وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer U وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
army training and evaluation program U برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
facsimile U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array U ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom U PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
scheduled U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD U سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
api U مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics U شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
mask U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
electrically U قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
automatic programming U روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com