Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
simplex method
U
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
business
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m
U
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
apt
U
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
designs
U
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
design
U
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
delaying
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
plato
U
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
U
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
assembler
U
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
planning comission
U
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
businesses
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
U
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
resets
U
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reset
U
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
lisps
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisp
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
redirected
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scheduled wave
U
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
graphics
U
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
syntactic error
U
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
coincidence element
U
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit
U
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
assemble
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
programming
U
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
managements
U
برنامه ریزی
management
U
برنامه ریزی
schematization
U
برنامه ریزی
monitor
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
overall planning
U
برنامه ریزی کلی
macroplanning
U
برنامه ریزی کلان
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
program
U
برنامه ریزی کردن
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
plan
U
برنامه ریزی کردن
optimal planning
U
برنامه ریزی بهینه
plans
U
برنامه ریزی کردن
state planning
U
برنامه ریزی دولتی
product planning
U
برنامه ریزی محصولات
square away
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
schedule
U
برنامه ریزی کردن
goal programming
U
برنامه ریزی ارمانی
programs
U
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
U
برنامه ریزی روزمره
corporate planning
U
برنامه ریزی شرکت
planning horizon
U
مدت برنامه ریزی
agricultural planning
U
برنامه ریزی کشاورزی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
national planning
U
برنامه ریزی ملی
schedules
U
برنامه ریزی کردن
planning system
U
نظام برنامه ریزی
production planning
U
برنامه ریزی تولید
contract scheduling
U
برنامه ریزی قرارداد
planning horizon
U
افق برنامه ریزی
develop
U
برنامه ریزی و تولید
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
develops
U
برنامه ریزی و تولید
scheduled
U
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
comprehensive planning
U
برنامه ریزی جامع
consolidated planning
U
برنامه ریزی تلفیقی
quadratic programming
U
برنامه ریزی غیرخطی
planning cycle
U
دوره برنامه ریزی
population planning
U
برنامه ریزی جمعیت
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
planning model
U
الگوی برنامه ریزی
dynamic programming
U
برنامه ریزی پویا
imperative planning
U
برنامه ریزی اجباری
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
linear programming
U
برنامه ریزی خطی
rural planning
U
برنامه ریزی روستائی
programmed
U
برنامه ریزی شده
regional planning
U
برنامه ریزی منطقهای
social planning
U
برنامه ریزی اجتماعی
programming methods
U
روشهای برنامه ریزی
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
educational planning
U
برنامه ریزی اموزشی
ex ante
U
برنامه ریزی شده
economic planning
U
برنامه ریزی اقتصادی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
quantitative programming
U
برنامه ریزی کمی
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
timing
U
برنامه ریزی زمانی
keystroke
U
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
scheduled fire
U
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
programmed check
U
بررسی برنامه ریزی شده
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
directive planning
U
برنامه ریزی هدایت شده
integer programming
U
برنامه ریزی عدد صحیح
devising
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check
U
مقابله برنامه ریزی شده
programmable check
U
مقابله برنامه ریزی شده
medium term planning
U
برنامه ریزی میان مدت
scheduling
U
برنامه ریزی کارهای اجرائی
programmed instruction
U
دستورالعمل برنامه ریزی شده
production planning and control
U
برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed switch
U
گزینه برنامه ریزی شده
devises
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
planned saving
U
پس انداز برنامه ریزی شده
programmed computer
U
کامپیوتر برنامه ریزی شده
programmable terminal
U
ترمینال قابل برنامه ریزی
multi level planning
U
برنامه ریزی چند سطحی
devise
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed label
U
برچسب برنامه ریزی شده
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
nonprogrammed halt
U
توقف برنامه ریزی نشده
devised
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
non numeric programming
U
برنامه ریزی غیر عددی
inter sectoral planning
U
برنامه ریزی بین بخشی
nonlinear programming
U
برنامه ریزی غیر خطی
production resource planning
U
برنامه ریزی منابع تولید
generalized planning
U
برنامه ریزی تعمیم یافته
decentralized planning
U
برنامه ریزی غیر متمرکز
material requirements planning
U
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
short run planning
U
برنامه ریزی کوتاه مدت
manpower planning
U
برنامه ریزی نیروی انسانی
impulse buying
U
خرید بدون برنامه ریزی
long run planning
U
برنامه ریزی بلند مدت
gosplan
U
سازمان برنامه ریزی شوروی
proms
U
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
U
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
blows
U
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
materials requirements planning
U
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
developments
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
planning programming budgetting
U
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
planned investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
centrally planned economy
U
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
blow
U
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
harder
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefining
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefine
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
development
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
sensitivity analysis
U
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
hardest
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
programmed i/o
U
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
EAPROM
U
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
U
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
fpla
U
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
U
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
preemptive multitasking
U
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
That's the end of our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
wraparound
U
کمر بند یا چیزی که دور بدن شخصی بسته باشند
So much for our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
assignments
U
دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
assignment
U
دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
cursors
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
U
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
blasts
U
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast
U
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
to reprogram
U
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planned economy
U
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
U
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
preprogrammed
U
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
eds
U
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
conversion
U
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
U
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
duett
U
قطعهای که برای دوخواننده یادونوازنده ساخته باشند
canonical time unit
U
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
eerom
U
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
robotics
U
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
proms
U
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
U
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com