Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3336 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
instal
U
منصوب نمودن
install
U
منصوب نمودن
installs
U
منصوب نمودن
installing
U
منصوب نمودن
invest
U
منصوب کردن
appointe
U
منصوب کردن
invests
U
منصوب کردن
invested
U
منصوب کردن
investing
U
منصوب کردن
putting
U
منصوب کردن واداشتن
put
U
منصوب کردن واداشتن
intromit
U
جادادن منصوب کردن
puts
U
منصوب کردن واداشتن
to put in
U
منصوب کردن ارائه دادن
invests
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
inducted
U
برقرار کردن
inducts
U
برقرار کردن
induct
U
برقرار کردن
set up
U
برقرار کردن
inducting
U
برقرار کردن
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
safety
U
برقرار کردن تامین
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appointees
U
منصوب
appointee
U
منصوب
deposing
U
عزل نمودن خلع کردن
deposes
U
عزل نمودن خلع کردن
depose
U
عزل نمودن خلع کردن
immersed
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolate
U
قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizes
U
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating
U
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated
U
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates
U
قیاس کردن استقراء نمودن
immersing
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
glamorising
U
فریبا نمودن طلسم کردن
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
glamorized
U
فریبا نمودن طلسم کردن
adjusts
U
تسویه نمودن مطابق کردن
glamorised
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises
U
فریبا نمودن طلسم کردن
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
adjusting
U
تسویه نمودن مطابق کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
glamorize
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing
U
فریبا نمودن طلسم کردن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
appointor
U
منصوب کننده
postulated
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate
U
تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulating
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap.
U
خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulate
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
nominee
U
منصوب تعیین شده
nominees
U
منصوب تعیین شده
self-appointed
U
منصوب شده بوسیله خویشتن
self appointed
U
منصوب شده بوسیله خویشتن
regius professor
U
استاد منصوب ازطرف پادشاه
warm up
U
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to win nny one's affections
U
محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock
U
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
indefeasible
U
برقرار
on
U
برقرار
established
U
برقرار
confirmed
U
برقرار
enactor
U
برقرار کننده
to set in
U
برقرار شدن
to lay down a rule
U
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
countersink
U
خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
chemical wash
U
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugs
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revising
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
networking
U
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
session
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
central
U
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
X.
U
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
sessions
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
jump instruction
U
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
to gain any ones ear
U
نمودن
abstract
U
نمودن
showŠetc
U
نمودن
dont
U
نمودن
abstracting
U
نمودن
abstracts
U
نمودن
seems
U
نمودن
dost
U
نمودن
seemed
U
نمودن
seem
U
نمودن
animadvert
U
نمودن
showed
U
نمودن
animalize
U
نمودن
shows
U
نمودن
show
U
نمودن
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
logic
U
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
account
U
محاسبه نمودن
sends
U
ارسال نمودن
acquit
U
نمودن برائت
waived
U
اغماض نمودن
waives
U
اغماض نمودن
waive
U
اغماض نمودن
affixed
U
اضافه نمودن
send
U
ارسال نمودن
arraign
U
احضار نمودن
digitizing
U
دیجیتالی نمودن
friend
U
یاری نمودن
affix
U
اضافه نمودن
affixes
U
اضافه نمودن
curtailed
U
مختصر نمودن
microjustification
U
ریزتراز نمودن
anneal
U
بادوام نمودن
dusk
U
تاریک نمودن
acquitting
U
نمودن برائت
affixing
U
اضافه نمودن
misrepresentation
U
بد ارائه نمودن
doubled up
U
مضاعف نمودن
indorsation
U
تصویب نمودن
numeralization
U
عددی نمودن
acquits
U
نمودن برائت
sending
U
ارسال نمودن
doubled
U
مضاعف نمودن
sum
U
خلاصه نمودن
double
U
مضاعف نمودن
friends
U
یاری نمودن
assimilatc
U
مقایسه نمودن
impeach
U
احضار نمودن
sketches
U
رسم نمودن
sketched
U
رسم نمودن
abating
U
رفع نمودن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com