English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appoint U برقرار کردن منصوب کردن
appoints U برقرار کردن منصوب کردن
instal U منصوب نمودن
install U منصوب نمودن
installs U منصوب نمودن
installing U منصوب نمودن
invest U منصوب کردن
appointe U منصوب کردن
invests U منصوب کردن
invested U منصوب کردن
investing U منصوب کردن
putting U منصوب کردن واداشتن
put U منصوب کردن واداشتن
intromit U جادادن منصوب کردن
puts U منصوب کردن واداشتن
to put in U منصوب کردن ارائه دادن
invests U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
inducted U برقرار کردن
inducts U برقرار کردن
induct U برقرار کردن
set up U برقرار کردن
inducting U برقرار کردن
call to order U به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
reintegrate U مجددا برقرار کردن
reinstall U دوباره برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
reinstated U دوباره برقرار کردن
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
reinstating U دوباره برقرار کردن
safety U برقرار کردن تامین
To bring about a reconciliation. U آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishment U محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments U محل کار برقرار کردن قرارگاه
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
institute U برقرار کردن تاسیس کردن
instituting U برقرار کردن تاسیس کردن
instituted U برقرار کردن تاسیس کردن
institutes U برقرار کردن تاسیس کردن
appointees U منصوب
appointee U منصوب
deposing U عزل نمودن خلع کردن
deposes U عزل نمودن خلع کردن
depose U عزل نمودن خلع کردن
immersed U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses U غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolate U قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizes U فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates U قیاس کردن استقراء نمودن
immersing U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse U غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
glamorising U فریبا نمودن طلسم کردن
condition U شرط نمودن شایسته کردن
glamorized U فریبا نمودن طلسم کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
glamorised U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises U فریبا نمودن طلسم کردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
glamorize U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing U فریبا نمودن طلسم کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
appointor U منصوب کننده
postulated U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate U تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulating U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. U خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulate U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
nominee U منصوب تعیین شده
nominees U منصوب تعیین شده
self-appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
self appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to win nny one's affections U محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit U تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
indefeasible U برقرار
on U برقرار
established U برقرار
confirmed U برقرار
enactor U برقرار کننده
to set in U برقرار شدن
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
countersink U خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female U سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugs U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
revealed U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
networking U نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets U سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
session U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
X. U استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
sessions U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
jump instruction U موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
to gain any ones ear U نمودن
abstract U نمودن
showŠetc U نمودن
dont U نمودن
abstracting U نمودن
abstracts U نمودن
seems U نمودن
dost U نمودن
seemed U نمودن
seem U نمودن
animadvert U نمودن
showed U نمودن
animalize U نمودن
shows U نمودن
show U نمودن
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
logic U بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
account U محاسبه نمودن
sends U ارسال نمودن
acquit U نمودن برائت
waived U اغماض نمودن
waives U اغماض نمودن
waive U اغماض نمودن
affixed U اضافه نمودن
send U ارسال نمودن
arraign U احضار نمودن
digitizing U دیجیتالی نمودن
friend U یاری نمودن
affix U اضافه نمودن
affixes U اضافه نمودن
curtailed U مختصر نمودن
microjustification U ریزتراز نمودن
anneal U بادوام نمودن
dusk U تاریک نمودن
acquitting U نمودن برائت
affixing U اضافه نمودن
misrepresentation U بد ارائه نمودن
doubled up U مضاعف نمودن
indorsation U تصویب نمودن
numeralization U عددی نمودن
acquits U نمودن برائت
sending U ارسال نمودن
doubled U مضاعف نمودن
sum U خلاصه نمودن
double U مضاعف نمودن
friends U یاری نمودن
assimilatc U مقایسه نمودن
impeach U احضار نمودن
sketches U رسم نمودن
sketched U رسم نمودن
abating U رفع نمودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com