English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
further U اضافی زائد
furthering U اضافی زائد
furthered U اضافی زائد
furthers U اضافی زائد
additionally U بطور اضافی یا زائد
haustellate U دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
folderol U زائد ریشه یاحاشیه زائد
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
intermoleculary U بین ذرات در داخل ذرات
dropper U قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
droppers U قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
surcharge U هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharges U هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
over break U خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
surcharges U نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
surcharge U نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
airlift service U سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
expanded memory system U کارت اضافی برای افزودن حافظه اضافی به IBM PC. حافظه از استاندارد EMS پیروی میکند
extra duty U وفیفه اضافی ماموریت اضافی
haustellate U مکنده
haustorial U مکنده
exhauster U مکنده
aspirator U مکنده
suctorial U مکنده
eductor U مکنده
suction filter U صافی مکنده
air ejector U مکنده هوا
interphase transformer U پیچک مکنده
exhaust fan U بادبزن مکنده
suction hose U شیلنگ مکنده
suction pipe U لوله مکنده
suction pump U تلمبه مکنده
suckers U الت مکنده تولیدکردن
airbreathing missile U موشک مکنده هوا
sand dredger U ماشین مکنده ماسه
rostellum U منقار مکنده شپش
sucker U الت مکنده تولیدکردن
sucking louse U شپش یا حشره مکنده
vaccum cleaner U مکنده گرد و خاک
suction hose U لوله پلاستیکی اب مکنده
sucker U حیوان یا عضویا الت مکنده
lygus bug U انواع حشرات کوچک مکنده
haustorium U الت مکنده گیاه انگلی
suckers U حیوان یا عضویا الت مکنده
haustellum U الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
variable inlet U ورودی متغیر موتور مکنده هوا
holidays U تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
telling U مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holiday U تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
antiair warfare U جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
air policing U عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
restrictive fire plan U طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
line chief U افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
pounced U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
i stay U در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pounces U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
broadcast controlled air interception U نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air delivery container U جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
air sentinel U گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steer U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers U در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
recrementitious U زائد
overplus U زائد
extra- U زائد
hypermetric U زائد
extras U زائد
extra U زائد
intercalary U زائد
superfluous U زائد
ascititious U زائد
surpluses U زائد
tautologies U زائد
tautology U زائد
excrescential U زائد
surplus U زائد
dummy U زائد
redundant U زائد
dummies U زائد
supervacaneous U زائد
pigeon U در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeons U در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
air scoop U چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
flak U گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
sleeve target U هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
hyperbolas U قسع زائد
waste product U محصولات زائد
growth U چیز زائد
formative U حرف زائد
growths U چیز زائد
superimposition U تحمیل زائد
surplus gas U گاز زائد
excrescency U رشد زائد
bronchocele U غده زائد
hyperbola U قسع زائد
red tape U تشریفات زائد
redundancies U زائد فراوانی
waste U زائد اتلاف
wastes U زائد اتلاف
redundant equation U معادله زائد
redundancy U زائد فراوانی
eclipses U گرفت
eclipsed U گرفت
eclipse U گرفت
eclipsing U گرفت
fly through U عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
air pilots U خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
air interdiction U عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
air superiority U برتری موقت هوایی رجحان هوایی
aviation pay U معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air suprmacy U برتری کامل هوایی سیادت هوایی
supererogatory U زائد بیش از حد لزوم
tankage U مواد زائد کشتارگاه
periphrastic U دارای الفاظ زائد
redundance U حشووزوائد سخن زائد
pleonastic U دارای سخن زائد
offal U مواد زائد لاشه
hypercatalectic U دارای هجای زائد
hypermetric U دارای سبب زائد
data redundancy U زائد بودن داده ها
dynamic dump U رو گرفت پویا
solar eclipse U گرفت خورشید
tethanus U گرفت عضلانی
eclipe of the moon U ماه گرفت
the wind rises U بادوزیدن گرفت
lunar eclipse U گرفت ماه
pares U قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pare U قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pared U قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pleonasm U حشو قبیح سخن زائد
redundant language U سخن زائد یازیادی حشووزوائد
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
weeded U برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
weed U برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
weeding U برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
original U که از آن می توان کپی گرفت
originals U که از آن می توان کپی گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
dump U رو گرفت روبرداری کردن
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
polypous U شبیه گوشت زائد ساقه دار
polypose U شبیه گوشت زائد ساقه دار
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
carrier air group U دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
air branch U قسمت هوایی رسته هوایی
air material U ماتریل هوایی وسایل هوایی
airs U هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air U هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
notice to airmen U اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
aired U هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
splashing U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
tropopause U منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
air station U ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
splash U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
ingredient U ذرات
ingredients U ذرات
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
weight of solids U وزن ذرات
intermolecular U در داخل ذرات
particle physics U فیزیک ذرات
planetesimal U ذرات سیارهای
intermolecular U بین ذرات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com