Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to bump
[into]
U
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
pass by
U
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
sea foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
spume
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
crash
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashingly
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashing
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashes
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashed
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
collisions
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
channeling
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
meet
U
برخورد کردن
impacts
U
برخورد کردن
chattering
U
برخورد کردن
chatter
U
برخورد کردن
impact
U
برخورد کردن
chattered
U
برخورد کردن
osculate
U
برخورد کردن
meets
U
برخورد کردن
knock up
U
برخورد کردن
knock-up
U
برخورد کردن
chatters
U
برخورد کردن
knock-ups
U
برخورد کردن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
meet
U
: برخورد کردن یافتن
meets
U
: برخورد کردن یافتن
snags
U
بمانعی برخورد کردن
snag
U
بمانعی برخورد کردن
snagging
U
بمانعی برخورد کردن
warm up
<idiom>
U
دوستانه برخورد کردن
smashes
U
برخورد خرد کردن
smash
U
برخورد خرد کردن
glad hand
<idiom>
U
بااهمییت برخورد کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to collide head on
U
با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
to run upon any one
U
بکسی برخورد یا تصادف کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
leach
U
پهلوی چپ
teamwise
U
پهلوی هم
by
U
پهلوی
we began with the st chapter
U
پهلوی
foreby
U
از پهلوی
juxtaposes
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtapose
U
پهلوی هم گذاشتن
alongside
U
پهلوی ناو
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
left wing of army
U
پهلوی چپ میسره
at
U
پهلوی نزدیک
we began with the st chapter
U
پیش =پهلوی
shipboard
U
پهلوی کشتی
along side
U
پهلو به پهلوی
juxtaposing
U
پهلوی هم گذاشتن
collocate
U
پهلوی هم گذاردن
juxtaposition
U
پهلوی هم گذاری
on the north side of
U
پهلوی من بنشینید
collocated
U
پهلوی هم گذاردن
collocating
U
پهلوی هم گذاردن
collocates
U
پهلوی هم گذاردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
condition
U
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
to pass by any one
U
از پهلوی کسی رد شدن
he rolled them by
U
سواره از پهلوی انها رد شد
right wing of army
U
پهلوی راست میمنه
i went past the house
U
از پهلوی ان خانه رد شدم
by the board
U
از طرف پهلوی ناو
inequilateral
U
[دارای پهلوی نابرابر]
Come and sit beside(next to) me.
U
بیا پهلوی من بشین
freeboard
U
پهلوی سطح ازاد
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
collides
U
تصادف کردن برخورد کردن
collide
U
تصادف کردن برخورد کردن
collided
U
تصادف کردن برخورد کردن
colliding
U
تصادف کردن برخورد کردن
to poke anyone in the ribs
U
به پهلوی کسی سقلمه زدن
alongside
U
پهلوی اسکله در کنار در طول
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
goby
U
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
sidecars
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
sidecar
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
tiles
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
to hit
U
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
hits
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
collisions
U
برخورد
appulse
U
برخورد
criss-crossing
U
برخورد
striking
U
برخورد
criss-crossed
U
برخورد
collision
U
برخورد
strikingly
U
برخورد
impact
U
برخورد
criss-cross
U
برخورد
attitude
U
برخورد
criss-crosses
U
برخورد
strikes
U
برخورد
contacts
U
برخورد
incidence
U
برخورد
impacts
U
برخورد
contacted
U
برخورد
contact
U
برخورد
attitudes
U
برخورد
strike
U
برخورد
osculation
U
برخورد
ill favored
U
بد برخورد
clash
U
برخورد
conflicted
U
برخورد
conflict
U
برخورد
approach
U
برخورد
receptions
U
برخورد
clashed
U
برخورد
stopping
U
برخورد
approached
U
برخورد
stops
U
برخورد
conflicts
U
برخورد
intersect
U
برخورد
contacting
U
برخورد
stop
U
برخورد
intersects
U
برخورد
tangency
U
برخورد
stopped
U
برخورد
intersected
U
برخورد
reception
U
برخورد
confliction
U
برخورد
clashes
U
برخورد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com